ایمانآباد*؛ تحلیلی بر مبنای اصناف ایمانورزی سروش دباغ
ایمان و باز هم ایمان؛ موهبتی که نمیتوانیم آن را رها کنیم و البته او نیز ما را پس نمیزند. در بطنِ تجارب ایمانی میباید زیست و از آن کام گرفت. لبتر ایمان پر از بوسههای آبدار است و گویی نوشداروییست برای التیامِ بیپناهیِ ما.
تروریسم؛ حلال داعشیان، حرام ما
در #اسلام_بنیادگرایانه همچون #داعش ترور غیرخودیها فریضهی الهی و راه حصول به رستگاری ابدیست. گمان نکنید که یک 'تروریست مذهبیِ افراطی' کشتن فرد یا افراد غیرهمکیش را حرام یا قبیح میپندارد و یا همچون فردی اخلاقمدار برای دیگران ارزش انسانی قائل است. چنین شخصی کشتن و پایمالگری اغیار را نوعی ایثار در راه خدا میداند و حتا حاضر است در این راه جان خود را نیز فدا کند. بله، آنچه در رفتارهای تروریستی بنیادگرایان اسلامی مطرح است، جوازِ دینی_شرعی ایجاد رعب و وحشت آنهم به بهانهی مغایرت دیدگاهی و ایدئولوژیک است.
حواریون سروش و خطر سروشزدگی
حسین پورفرج: عبدالکریم سروش در دوران پساشریعتی مهمترین و البته نامدارترین روشنفکر دینی است. برسرزبانیِ سروش عموماً به خاطر سبک کاری او و درانداختن گفتمانی منحصر به فرد است. "نگاهی نوین به ایمان با چاشنی عشق" اساسیترین بخش دینشناسی این متفکر شهیر به حساب میآید. خود سروش میگوید: «من ایمان خود را از عارفان گرفتهام نه از فقیهان، و لذا از این نهیبهای نامهیب بر جان و ایمان خود نمیهراسم»[1]. سروش قرآن را خشیتنامه و مثنوی را عشقنامه مینامد و اینگونه این دو متن را مکمل یکدیگر در نظر میگیرد.
عقلانیت رقیب دین نیست / در نقد پروژهی عقلانیت و معنویت مصطفی ملکیان
اخیراً به سخنرانی مصطفی ملکیان در باب پروژهی فکری عقلانیت و معنویت گوش سپردم[1]. مثل همیشه کلام استاد شنیدنی و تأملبرانگیز بود. هر چند تا اندازهای نیز تکرار مکررات به نظر میرسید. ایشان مثل دفعات پیشین دیگربار از عدم همخوانی و ناسازگاری میان عقلانیت و دیانت سخن گفتند و تأکید کردند که اساس عقلانیت استدلال است، و اساس دیانت تعبد. از نظر این فیلسوف عالیقدر دیانت __از آن روی که میگوید: الف، ب است؛ چون فلان شخص میگوید،__ با عقلانیت جفت و جور از آب درنمیآید. عقلانیت استدلالورزی محض است و با این تعبدتات همسوشدنی نیست: " مسلمان سخن خدا در قران یا سخن پیامبر در قران یا حدیث را بدون چون و چرا می پذیرد. فرم و صورت و شکل سخن یک انسان متعبد به زبان حال و قال این است که الف ب است چون فلان شخص گفته است که الف ب است. اگر تعبد را نداشته باشید به هیچ دینی متعبد نیستید[2]".
مهجوریت یا زندگیبخشی؛ قرآن کجا ایستاده است؟!
حسین پورفرج: شاید بتوان در مورد قرآن به ادوار رویکردی گوناگونی اشاره کرد. من برآنم که این ادوار میتوانند به سه مرحلهٔ کلان تقسیم شوند و ویژگیهای هر دوره بهطور مجزا مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد. بااینحال، همچنین من برآنم که از میان این سه مرحله تاکنون تقریباً دو مرحله (کموبیش) پشت سر گذاشته شدهاند و دوران آنها به سر یا در حال به سر آمدن است.
حال بگذارید پس از بیان نام این سهگانه مرحله تمام فرصت این نوشتار را به تحلیل اجمالی همین مسئله اختصاص دهم. نام این مراحل چنین است:
عشقورزی بازیگرانه ممنوع
حسین پورفرج: من همیشه بر آن بودهام که عشق بازیگری نیست. عشق هنرنمایی در زندگیست؛ زندگیای که قرار است فراهمکنندهی فضای ویژهای باشد. در رابطهی عاشقانه هرگز نمیباید قالب تهی نمود و نقابهای رنگانگ زد. اصلاً تولد عشق مستلزم مرگِ شبیهسازیهاست. چرا میگویم عشق بازیگری نیست؟! و با اینگونه کنشها متفاوت است؟! بگذارید اندکی در این باب پرچانگی کنم. یک بازیگر چه می کند؟! او نقشی را برعهده میگیرد و به ایفای آن میپردازد. در مدَّت زمان محدودی بر سر لوکیشن فیلم حاضر میشود و بازی خود را به انجام میرساند. البته همین بازیگر پس از اتمام این فیلم به پیشنهادهای دیگر نیز لبیک میگوید و این قصه به همین شکل ادامه مییابد.
پرسشی قرآنی از مهندس عبدالعلی بازرگان
حسین پورفرج: مهندس عبدالعلی بازرگان حقیقتاً از قرآنشناسان برجسته دوران کنونی است. او در جستجوی برگرداندن دوباره قرآن به صحنه زندگی مسلمانان است. جهد او نیکو و ثمرات تلاش او نیکوتر باد! با این حال، این حقیر که خود چندینسال دانشآموز درسهای این معلِّم قرآنی بوده از آن استاد گرامی سؤالاتی دارد که امیدوار است بیپاسخ نماند.
دوگانگی شیرین عشق
حسین پورفرج: عشق حقیقی رابطهای متقابل و دو سویه است. در رابطهی عاشقانه فرد در جایی عاشق است و در جایی معشوق. او هرگز موقعیت ساکن و یکسان ندارند و هرگز تحت سیطرهی چیزی نیست. در چنین رابطهای فرد موقعیت خود را دوگانه میبیند و نقوش دوگانه میپذیرد. او از طریق یک رابطه به دو تجربهی عاطفی دست پیدا میکند و در جهت آنها میکوشد. اینگونه است که روابط عاشقانه محاسبات منطقی را برهم میزند و همه چیز را ممکن میسازد.
مولانا و امر متعالی
حسین پورفرج: #مولانا عارف مشهور ایرانی حقیقتاً درک عمیقی از امر متعالی داشت. در نظر او امر متعالی آنقدر که شفاف و عیان است، از دیده دور مانده است؛ درست همانند آن شیشهای که از شفافیت برق میزند امّا آدم بیحواس آن را نمیبیند. آنقدر نمیبیند تا با آن برخورد کند و جایی از بدناش زخمی شود.
مصطفی ملکیان؛ فیلسوفی که نمیخواهد شرمندهی انسان باشد
حسین پورفرج: من چندان دربارهی مصطفی ملکیان ننوشتهام. شاید این اولین نوشتهی مستقل من دربارهی او باشد. البته عامل اصلی نگارش این یادداشت پرسش دوستیست ناشناخته. دوستی که مصاحبهی شیرین «یک فنجان اسپرسو با مصطفی ملکیان»[۱] را خوانده بود و از آن به نیکی یاد میکرد. این دوست از من پرسید:
ما عالمان علوم انسانی غیرآکادمیک هم داریم
"این سخن در باب علوم انسانی و خصوصاً در باب فلسفه و الهیات است."
من برای درک بیشتر از مدرک ارزش قائلم. نظام آموزشی در ایران بسیار آشفته است. این نظام شدیداً مدرک گراست. شاید معدوداً فضاهای آموزشیای که ارزش اوّل را به خود علم بدهند. علم برای خود علم چندان محل توجه نیست. علم بیشتر جنبه ی تجاری و اقتصادی پیدا کرده است. در این فضاها دیگر همه تحصیلات عالیه دارند و همه دارای مدرکند. کاملاً این مسئله مطرح است که علم در حال فرسایش است.
در نقد قرآنشناسی سنتی
حسین پورفرج: قرآنشناسی سنتی چیست؟! هرگونه فهم قرآن مطابق با منطق جاودانگی آماری قرآنشناسی سنتی نام دارد. این شیوه تک تک آیات قرآن را حتمی __و البته فرادورانی__ میپندارد و در هر زمان و مکانی آنها را کاربردی در نظر میگیرد.
مولانا؛ زنستیزی دوستنداشتنی
حسین پورفرج: نگاه به زن همواره در تاریخ نگاه ناصوابی بوده است. شاید از میان فیلسوفان و متکلمانِ غربی، و حتّی فلاسفه و عرفای شرقی، به تعداد انگشتان دو دست هم اندیشمندِ تراز اول یافت نشود که زن را __ به عنوان نه کالا و نه موجود ضعیف،__ بلکه به عنوان یک وجودِ کلیدی و بزرگمنش بپذیرد و او را از دور خارج ننماید. نگاه به بیانات و اعتقادات بسیاری از این بزرگمتفکران گویایِ نحوۀ باور آنها به این جنسِ بدترسیمشدۀ تاریخ است و میتواند تصدیقگر این بیان شیوای لوس ایریگاری(Luce Irigaray) جامعهشناس شهیر فمنیست باشد، که: گفتمان برتر در طول تاریخ گفتمان مردانگی و فاعلانه است و گفتمان ابتر همانا گفتمانه زنانگی و مفعولانه. معالوصف، خوب است در اینجا به پارهای از این بدقولیهای تعجبآور اشاره کنیم و بیعلت حرف نپراکنیم. به این گفتهها بنگرید:
دین در انحصار عقل میمیرد
حسین پورفرج: دینشناسی تماماً عقلگرایانه چندان روا و مناسب از کار درنمیآید. من با این گفته موافقم که خدای ادیان از خدای فیلسوفان کاملاً متفاوت است. اینکه در خصوص هر گزاره دینی به دنبال ادله عقلی بگردیم، خطای نابخشودهای است. ما با این کار راه بهجایی نمیبریم و اصلاً مقصد و مقصود را گم میکنیم. به عقیده این قلم مغز یا نقطه قوت دیانت سرفرازی گزارههای دینی در برابر استدلالات گوناگون عقلی نیست؛ بلکه سرفرازی آن در معنابخشی به زندگی انسانها و تعبیه "ارزشهای معطوف به هدف" است. اگر ما بیاییم و تماماً دین را ازلحاظ عقلی موردبررسی قرار دهیم، قطعاً آن را پدیدهای تخیلی و موهوم در نظر خواهیم گرفت. دین اگرچه از استدلال خالی نیست؛ امّا تماماً با خردورزی محصول نمیشود.
فاحشههای علمی کیستند؟! و چه میکنند؟!
حسین پورفرج/ به نقل از صدانت: از عنوان این اثر تعجب نکنید. من شما را ابتدا به خواندن این مقاله فرامیخوانم و سپس قضاوت را به عقلم سلیم خودتان وامیگذارم:
رنجی که گنجی میبرد برای هیچ
حسین پورفرج: مقاله اخیر اکبر گنجی تحت عنوان «ادعای پیامبری سروش و وعده عالمگیر شدن فرقه سروشیه» حقیقتاً نوعی پیشگوییست. این پیشگویی البته بر شواهد و ادلههای ناموجهی استوار است. من در اینجا نکاتی را در رد این امکان مطرح میکنم:
حسین پورفرج: جامعهای که حقوق بشر را رعایت نمیکند، محیط زیست و حیاط وحش را نیز رعایت نخواهد کرد.
حسین پورفرج: خبر فروش جنگلهای فریدونکنار-محمودآباد به فرد یا ارگانی خاص برایم بسیار شوکآور بود. حقیقتاً این اقدام، اقدام نابخردانهایست. به گمان من جان درختان جان مبارکیست و نمیباید به آن تعرض کرد. این حرکت مرا به یاد حقیقتی انداخت که خوب است آن را با شما به اشتراک بگذارم. در مسائل اجتماعی جامعهای به فکر گرسنگی سیاسی میفتد که کمتر دچار گرسنگی اقتصادی باشد؛ و به همین نحو، جامعهای به فکر محیط زیست، حیاط وحش و ... میفتد که حقوق بشر در آن حل شده باشد.
محمّدِ سروش/ دو نقد فربه بر نظریه "محمّد راوی رویاهای رسولانه"
حسین پورفرج: نظریه دکتر عبدالکریم سروش[1]من باب رویایی بودنِ قرآن نظریۀ بحثبرانگیزیست. حقیقتاً این نظریه را میباید انقلابی در خصوص فهمِ چگونگی پیداش، توسعه و تثبیت متن دانست. نظریه رویاء لب لباب حرفش همین است که دکتر سروش نیز در آخرین مقالهاش بدان اشاره کرده است: