مولانا و امر متعالی
حسین پورفرج: #مولانا عارف مشهور ایرانی حقیقتاً درک عمیقی از امر متعالی داشت. در نظر او امر متعالی آنقدر که شفاف و عیان است، از دیده دور مانده است؛ درست همانند آن شیشهای که از شفافیت برق میزند امّا آدم بیحواس آن را نمیبیند. آنقدر نمیبیند تا با آن برخورد کند و جایی از بدناش زخمی شود.
بنابراین، مولانا امر متعالی را اینگونه درمییابد. همانند همان شیششهای که از شفافیت برق میزند و بیزنگار نشان میهد. امرمتعالی شفاف اما نادیدنیست؛ یعنی از فرطِ بیرنگی "محلول" است. "خدا محلولِ در عالم است"؛ هستیست که پیدایِ ناپیداست:
حق پدیدست از میان دیگران
همچو ماه اندر میان اختران
از همین جاست که مولانا حقیقتاً دست به طرح اندیشهای ماندگار میزند. او خطری را گوشزد میکند که حقیقتاً از مو نازکتر است. این خطر «بیحواسی مومنانه» نام دارد. معنای این خطر این است که فرد مومن برای اوقاتی "محلولیت خدا در عالم" را فراموش میکند و "حافظهی کوتاه مدتِ خداجویی" او از کار بازمیایستد. در چنین ایرادی خدا از ذهن فرد مومن آسان میگریزد و جستجو برای یافتن او آغاز میشود. خدا گم میشود و همه فریاد میکشند: او کو؟!
نتیجتاً مولانا برآن است که حتّی گفتنِ آن کو؟! نیز نوعی بدایمانیست. این مهم میتواند مانعِی بر سر راه درکِ معنایِ درست امر متعالی باشد؛ و... :
چون گهر در بحر گوید بحر کو
وآن خیال چون صدف دیوار او
گفتن آن کو حجابش میشود
ابر تاب آفتابش میشود