چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
طرح مسائلی در باب دو بیت از غزل 342 دیوان حافظ:
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچۀ ترکیب تختهبند تنم
نکات بیت:
(1) انسان موجود محدودیست. ناشناختههای پیشروی گریبان او را رها نمیکنند. اینکه عالم قدسی چگونه فضاییست، از همین دست است. اینکه از کجا به کجا میروم، اینکه آینده چه میشود، از همین دست است.
(2) اما همین انسان تنها موجودیست که از این ناشناختهها فهم دارد. انسان میداند که نمیداند. انسان واجد یک تناقض بزرگ است: "میفهمد که نمیفهمد". ما به قول مایکل نواک تنها میتوانیم تیری را به سمت خدا پرتاپ کنیم. هر چند که این تیر قبل از رسیدنِ به خدا به زمین سقوط کند.
(3) با این وجود انسان شایستهی تکریم است. هیچ موجود دیگری به این پارادوکسهای اگزیستانسیل فهم ندارد. این امتیاز صرفاً مختص انسان است. به نظر من آنچه انسان را برتر از ملائکه ساخته است، همین زندگی با وجود نمیفهممهاست.
(4) از سوی دیگر این نکته هم مهم است: حیاط خلوت خدا همواره خلوت و بیرهرو است. این بدان معناست که هیچ کس محرم کامل خدا یا امر قدسی نیست. خدا همیشه حریم خصوصی خود را خصوصی نگه خواهد داشت.
(5) با این اوصاف دیگر خدا تماماً قابل شناخت نیست. خدا بخشهای ناشناختهی فراوان دارد. خدا هر چه بخشهای ناشناختهاش بیشتر باشد، زیباتر است. پرستیدنیتر است. این نگاه به اوست که آدمی را مجذوب و متحیر میسازد و خدا و انسان را نگه میدارد.