خواب پیامبرانه یا وحی خدایی؟تقابل دیدگاه سروش و جوادی آملی
اخبار اسرا: پدیده وحی یکی از رازآمیزترین مقولات دینی است. در راه شناخت آن بسیاری سخن گفتهاند. دکتر عبدالکریم سروش اما در تحلیلی بر این امرِ راز آلود در سال 1392 آن را با خواب و رؤیا برابر دانسته است. سروش اخیراً نیز در مناظرهای[1] زوایای بیشتری از ایده خود را تبیین کرده است.
وی بر این باور است که برای تحلیل مقوله وحی و تبیین بسیاری از آیات قرآنی میباید به یک تغییر الگو همّت گمارد. تغییر الگویی که سروش آن را پیشنهاد میدهد، گذر از "تفسیر" به سمت "تعبیر" است. وی بر این اعتقاد است که وحی محمدی سرشتی رؤیایی، دیداری و شنیداری دارد. قرآن روایت رؤیاهای رسول گرامی اسلام است. به تعبیر وی: "گویی محمد(ص) ناظر و مخبری است که شرح مشاهدات خود را برای ما باز میگوید و در این واگویی، گاه گوینده است و گاه شنونده، گاه به خود خطاب میکند و گاه به دیگران، گاه از خود فاصله میگیرد و گاه در خود فرو میرود، گاه شورمندانه و بلیغ سخن میگوید و گاه سرد و ملولانه. گاه در اوج است و گاه در فرود، گاه از تاریخ و طبیعت فراتر میرود، گاه جامه زبان و علّیت را بر زبان و تجربه خویش فرو میپوشاند، گاه پریشان میگوید و گاه منظوم، گاه کشف عرفانی دارد، گاه خطای علمی و در همه این احوال هم مؤید به روح قدسی است، هم مقیّد به قیود بشری".[2]
به تعبیر سروش، حضرت محمد (ص) مخاطب و مُخبر وحی نیست، بلکه او راوی وقایع و رؤیاهایی است که میبیند. "چنان نیست که محمد (ص) مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشد و فرمان به ابلاغ آن داده باشد. بل محمد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر روایت و مخاطب خبر. به او نگفتهاند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز میگوید. به او نگفتهاند برو به مردم بگو خداوند فرشتگان و دانایان بر وحدانیت خدا گواهی میدهند. بل او گواهی خداوند و فرشتگان و دانایان را خود دیده و شنیده و اینک راوی آن است".[3]با این تبیین از وحی است که سروش به این نتیجه نیز نائل میآید که زبان قرآن، زبانی انسانی و بشری است. قرآن مستقیماً و بیواسطه تألیف و تجربه و جوشش و رویش جان محمد(ص) و زبان و بیان اوست. محمد بشری است که تاریخمند است و در صراط تکامل است و پابهپای زمان پیامبرتر میشود. احوال شخصی و صُوَر ذهنی و حوادث محیطی و وضع اجتماعی و زیست قبایلی پیامبر(ص) در تجربیات او اثرگذار است. به باور سروش، خداوند در مقوله وحی سخنی نگفته و امر و نهیی نکرده است، بلکه یک انسان تاریخی به جای او سخن گفته و کتاب نوشته است.
عبدالکریم سروش بر این باور است که با ایدهای که درانداخته است، میتوان بسیاری از دشواریها در تفسیر قرآن را مرتفع کرد. وی حتی اذعان میکند که به جای واژه رؤیا میتوان از تعبیر "مکاشفه" نیز استفاده کرد. وی اینگونه عنوان میکند که: "خواننده میتواند به جای واژه رؤیا از واژههایی مانند مکاشفه و واقعه و مثال و خیال منفصل و متصل و اقلیم هشتم و جابلقا و جابلصا و ارض ملکوت استفاده کند (چنانکه کردهاند)، اما نگارنده بدون مخالفت با آنها، واژه رؤیا را به عمد برگزیده است تا اولاً از ابهامات دست و پا گیر آن مفاهیم کهن و متافیزیک هولناک حذر کند، و ثانیاً حقیقت تجربه پیامبرانه محمّد(ص) را آشکارتر و دستیافتنیتر نماید. آدمی نیست که خوابی ندیده باشد و رؤیا را در عمر خود بارها نیازموده و از تلخ و شیرین آن بیخبر باشد، لذا همه کس با رجوع به رؤیاهای خود میتواند چیزکی از آنچه به رسولان و عارفان در خلوت مراقبه و در اعماق مکاشفه و در حضرت خیال و در عالم مثال میرفته است، دریابد و کامل را با ناقص قیاس کند و بویی از آن بوستان مستور ببرد".[4]
به باور سروش، رؤیای پیامبر(ص) به زبان عرفی بیان میشود اما نیازمند خوابگزاری است و این خوابگزاری گرچه شبیه تأویل است، اما همان نیست و آنان که تن به تأویل دادهاند و دست از ظاهر کلام برداشتهاند، ناخواسته به خوابگزاری نزدیک شدهاند، لذا اگر چه قرآن را کلام الله میخوانند، عنوان خوابنامه محمّد(ص) بر آن صادقتر است و اگر واژه خواب، گران مینماید، میتوان بر آن "مکاشفات محمّد" هم نام نهاد.[5]
سروش بر این باور است که جایگزین کردن رؤیا به جای وحی، نه تنها از قوّت و غنای آن کم نمیکند، بلکه بر آن نیز میافزاید. چرا که سابق بر این، مفسران، وحی را مسموعات نبّی مکرم میپنداشتند ولی اینک معلوم میشود که آنها مرئیات اوست. اگر آنان میگفتند که پیامبر خبر قیامت را از خدا شنیده و برای ما باز گفته است، اکنون میگوییم او صحنه قیامت را دیده است، جن و ملک و شیطان و عرش و کرسی را هم. اگر آنان میگفتند خدا قصه سجده فرشتگان بر آدم و سرپیچی شیطان را برای پیامبر تعریف کرده است، اکنون میگوییم آن صحنه باشکوه را پیامبر به چشم رؤیابین خود دیده است و برای ما تعریف کرده است، و چه تصویر هوشربایی و چه حکایت پر رمز و نکتهای.[6]
سروش برای تبیین نظریه خود، به برخی از شیوههای بیان قرآنی استناد میکند. به عنوان نمونه او اذعان میکند که تکرارهای بسیار قرآنی، امری است که جز به رؤیاهای مکرر امکان ندارد. به این معنا که محمد(ص) مکرر در مکرر رؤیاهایی یکسانی را دیده است و با مخاطبین خود در میان نهاده است. به تعبیر وی: "چنان که پیداست پیامبر گرامی اسلام، بیش از صد بار موسی (ع) را به خواب دیده است و هر بار که قصه او را روایت کرده (در بیش از سی سوره)، صحنهآرایی جدیدی کرده است که همگونیها و ناهمگونیهایی با هم دارند. یک مؤلف هیچ گاه چیزی را این همه تکرار نمیکند، اما یک رؤیابین میتواند ده بار دوستی را در خواب ببیند و حکایتش را به تفاریق و به تفاوت باز گوید.[7]
سروش در تبیین رؤیای رسولانه، نقش اصلی را بر عهده حضرت محمّد(ص) میگذارد و پای خداوند را از این صحنه بیرون میکشد: "گویی گویندهای به نام خدا پاک از صحنه غایب است و پیامبر، خود حاضر و ناظر و گزارشگر و راوی آنهاست. به جای این گزاره در قرآن که الله گوینده است و محمّد(ص) شنونده، اینک این گزاره مینشیند که در قرآن محمّد(ص) ناظر است و محمّد راوی است و البته بعین الله و باذن الله".
سروش با این تبیین به این نتیجه نائل میآید که زبان قرآنی، زبان عالم بیداری نیست و نمیباید تعابیری مطابق با عالم بیداری را بر آنها بار کرد. "زبان قرآن، زبان بیداری نیست، بلکه زبان خواب و رمزآلود است و البته زبانی عرفی و بشری است. زبان قرآن را معادل زبان بیداری گرفتن، خطایی مهلک و عظیم و مغالطه خوابگزارانه است. آتش و خورشید و ستارگان در قرآن، آتش و خورشید و ستارگان رؤیاست نه خورشید و ستارگان واقعی و همچنین در زبان رؤیا، مجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ به غیر معانی حقیقیشان حمل نمیشوند و البته کتاب لغت برای فهمیدنشان کارساز نیست، باید از شیوه خوابگزاری بهره جست."
سروش در پاسخ به افرادی که برخی تعابیر قرآنی را کنایه و استعاره میدانند نیز تذکار میدهد که "همیشه چنین نیست که ادیبان عزم و اراده کنند و معنایی را به جای معنایی دیگر بنشانند و جامهای نو برای لفظ کهن عاریت کنند (استعاره) تا به غرضی و مطلوبی برسند، بلکه اغلب قصد و مقصودی در کار نیست و تجربهگر، بیتأمل و شهوداً چیزی را چیز دیگر میبینند و این نه ارادی است نه مصنوع، بل کشفی و رؤیتی است در عالم خیال و تجربهای است ورای زبان. از چوپانی که "موی خدا را شانه میکند" گرفته تا محمّدی که خدا را گاه نور زمین و آسمانها میبیند و گاه "پادشاهی نشسته بر تخت و تختی نشسته بر آب". اینها هیچکدام نه اعتبار است نه کنایه و استعاره. نه خداوند و نه رسول خداوند محمد(ص) هیچکدام ذهن خود را نفشردهاند تا برای تزیین سخن و دلبری از مخاطب، معنایی عاریتی را به جای معنایی دیگر بنشانند و تیره چشمان را در کشف گوهر مراد یاری دهند، بلکه بر دیدگان محمد(ص)، پادشاهی نورانی و جبار نشسته بر تختی سلطنتی را در فضایی مهآلود و رؤیایی مشاهده کرده است. همچنین است قصه میخواری بهشتیان، آبِ جوشیده نوشیدن دوزخیان، بالدار بودن فرشتگان، خاکی بودن آدمیان، آتشی بودن جنیان، از گور سر بر آوردن مردگان، درخت جهنمی زقوّم، کتاب بودن قرآن و ... . چون آنها بسی بسیار".[8]
سروش با این تبیین نسبت به مقوله وحی، احکام فقهی را نیز نتیجه رؤیاهایی بر میشمرد که نبیّ مکرّم دیده است و بر آنها مُهر صحّه نهاده است. "حقیقت آن است که احکام فقهی قرآن، محصول تجربه رؤیای پیامبر و تعبیر آنند. پیامبر اسلام، طهارت معنوی را که مقدمه گزاردن نماز است، به صورت شستن دست و صورت، در رؤیایی وحیانی دیدهاند و بدان فرمان دادهاند. همین طور است خباثت خَمر و خوک و خون و دیگر محرّمات. به عبارت دیگر و آشناتر، غایاتی چون طهارت و نورانیت به صورت آداب و مناسک بر او ظاهر شدهاند".[9]
مواجهه آیتالله جوادی آملی با مقوله وحی
آیتاللهالعظمی جوادی آملی اما بر این باور است که جنس وحی، متفاوت از رؤیا است. به باور آیتالله، وحی اساساً تحت هیچ مقولهای از مقولات ماهوی قرار نمیگیرد تا آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کنیم و به حقیقت آن پی ببریم. بر خلاف سروش که وحی را ناشی از تحت تاثیر قرار گرفتن پیامبر و رؤیت و مکاشفات وی میداند، اما آیتالله جوادی آملی اینگونه موضع را بر نمیتابند. آیتالله در این زمینه میگویند: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل. گرچه انسان در وقت عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد میجوید و علم و ادراک، نحوه خاص وجود است که منزّه از ماهیت است، هر چند ماهیت او را همراهی میکند؛ بنابراین وحی از آنجا که مفهومی برگرفته از "هستی" است، از این رو ماهیت ندارد و نمیتوان آن را از طریق جنس، فصل و حد و رسم تعریف کرد.[10]
آیتالله جوادی آملی بر مقوله غیر بشری بودن وحی انگشت تأکید مینهد و برابر دانستن این دو را بر نمیتابد. به تعبیر ایشان: "قرآن خود شاهد زنده و جاوید بر غیر بشری بودن وحی پیامبران است، زیرا ادلّه و شواهد متعددی دلالت دارد که قرآن مجید حاصل تراوش درونی انسان و یافتههای حضرت محمد(ص) نیست". برخی از این شواهد را میتوان اینگونه برشمرد:
الف: قرآن معجزه الهی است زیرا تمام انسانها را به همآوردی با خود خوانده است ولی به رغم سعی و تلاش افراد بیشمار کسی بر این امر پیروز نشده است. قرآن کریم از آحاد مردم میخواهد اگر در وحی بودن آن شک دارند، با همکاری فکری و معنوی همدیگر همانند آن، ده سوره یا حتی یک سوره بیاورند و در نهایت از عجز و ناتوانی دائمی آدمیان و جنیان در این همآوردی خبر میدهد: قُل لَئنِ اجتَمَعَتِ الانسُ و الجِن عَلی اَن یَاتوا بِمِثلِ هذا القُرآن لا یَاتُونَ بِمِثله وَ لَوکانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیرا (اسرا، 88).
ب: آیات بسیاری نیز وجود دارد که دلالت دارند قرآن کریم حاصل تلاش بشر و تراوش افکار درونی پیامبر اکرم(ص) نیست، زیرا پیامبر در برخی از این آیات تهدید میشود. نظیر این آیات: وَ لَو تَقوّل عَلینا بَعضَ الاَقاویل لاخَذنا مِنه بالیَمین ثمّ لَقطَعنا مِنه الوَتین فما مِنکم مِن اَحَدٍ عَنه حاجزین (حاقه، 44-47). خداوند متعال پیامبر را تهدید میکند که اگر به خدا افترا بندد، مجازات خواهد شد. بنابراین قرآن وحی الهی و کتاب آسمانی است به گونهای که همه ابعاد سه گانه معنا، لفظ و هماهنگی آن از ناحیه پروردگار است بی آنکه هیچ فردی چه رسول و چه غیر او در آن اضلاع سه گانه دخالتی داشته باشد.[11]تعبیر آیتالله جوادی آملی چنین است که: اساساً همه اعجاز قرآن در این است که قرآن کلام خداست و به هیچ وجهی به رسول الله استناد ندارد، البته از زبان رسولی که جز به منطق وحی سخن نمیگوید، آشکار شده است.[12]
از نظر آیتالله، وحی تابع پیامبر (ص) نیست بلکه به خداوند متعال استناد دارد: «روشن است که سخن الهی و آیات قرآنی به متبوع که حضرت حق است استناد دارد نه به تابع که حضرت محمد(ص) است. به خدای باقی منسوب است نه به محمد فانی. زیرا اولاً خود وحی خارج از حد و سعه وجودی حضرت مصطفوی است. ثانیاً خداوند متعال که او نیز داخل در ظرفیت حضرت نبوی نبوده، به گونهای جزءِ او محسوب میشود، گر چه داخل است که امتزاج با او ندارد، حقیقت وحی را به جان رسول نشانده است. ثالثاً رسول برتر الهی نیز وحی را با تمام وجود در خود کشیده است و این همان مراد و مقصود از القای وحی از بیرون وجود حضرت مصطفوی است زیرا رسول نیازمند وحی است و ذات محتاج هم فاقد چیزی است که به آن احتیاج دارد که آن را از خارج وجود و هویت خود مطالبه میکند. از آنچه گذشت روشن میشود که وحی مستند به ذات سبحانی است، گرچه به دست رسول نبوی آشکار شده است».[13]
تفاوتهای وحی و مکاشفه
دکتر سروش با برابر نهادن رؤیا و مکاشفه، به این باور تصریح کرده بود که مراد از وحی، همان رؤیا یا مکاشفه عرفانی است. آیتالله جوادی آملی اما اساساً جنس وحی را متمایز از رؤیا یا مکاشفه عرفانی میدانند. ایشان برخی از تفاوتهای وحی و مکاشفه را اینگونه بر میشمرند:
1- مکاشفه عرفانی ثمره تلاش عملی یا اثری از ریاضت روحی یا تفکر طولانی است و تمام مرام اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است. برخلاف وحی که نیازی به ریاضت ندارد.
2- گیرنده وحی در همان حال، به فرستنده وحی یعنی خداوند متعال، توجه حضوری دارد و اعتماد کامل و یقینی دارد که وحی از جانب اوست. به همین سبب احساس آرامش مینماید؛ برخلاف کشف و شهود عارف که به منبع آن توجه ندارد.
3- در مکاشفات عرفانی احتمال خطا و اینکه شیطان دخالت داشته باشد، وجود دارد. چون عرفا گاهی مشاهدات خود را در مثال متصل میبینند و زمانی در مثال منفصل؛ از این رو به معیار و میزانی نیاز دارد تا مشهودات صحیح و ربانی را از مشهودات باطل و شیطانی جدا کند. بر خلاف وحی پیامبران که از هر گونه خطا و اشتباهی به دور است و انبیای الهی پیوسته از مثال منفصل خبر میدهند.[14]
تکرارهای قرآنی
دکتر سروش همچنین اذعان کرده بود که تکرارهای قرآنی، شاهدی است بر این که پیامبر(ص) در رؤیاهای خود به نحو مکرر مشاهداتی داشته است و آن را با دیگران نیز در میان نهاده است. ولی آیتالله جوادی آملی تکرارهای قرآنی را نشان از حکمت خداوندی میداند. به باور ایشان: «خدا حکیم است و قرآن را هم حکیم معرفی میکند. بنابراین قرآن از بیهودهگویی به دور است و هدفمند است و هدف مهم آن، عاقل ساختن انسان است تا در سایه آن به هدف نهایی که هدایت انسان است دست یابد و برای رسیدن به آن از شیوههای مختلف مثل تکرار و .. استفاده کرده است».[15]
تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد، در هر مناسبتی با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت، آن است که شیطان و نفس امارّه که عامل ضلالت و عذابند پیوسته به اضلال و گمراه کردن آدمی مشغولند و کار آنها گرچه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود، از این رو تکرار ارشاد و هدایت ضروری است.[16]
آیتالله جوادی آملی همچنین تکرارهای قرآنی را برای آسان شدن فهم معارف سنگین بر میشمرد و تصریح میکند که: «قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین از مَثَل و قصه استفاده کرده است و قصههای حقیقی را به صورت گزینشی و با بهترین شیوهها با هدف اصل درس و عبرتگیری بیان کرده است. و هر قصهای را که درس عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است».[17]
نتیجه گیری
دکتر عبدالکریم سروش با طرح نظریه رؤیای رسولانه میکوشد تا پارهای از دشواریهای فهم قرآنی را بزداید. وی برای این مهم، از ایدهای مدد میگیرد تا مفاهیم قرآنی را با فهم عمومی سازگار کند. ایشان بارها تأکید کرده است که شناخت جنس وحی، آنگونه که قدما گفتهاند و از مفاهیمی صعب مانند عالم متصل و منفصل، یا عالم جابلقا و جابلصا مدد گرفتهاند، گرهی نمیگشاید. اما تئوری رؤیا و خواب امری است که میتواند مورد فهم عامه مردم واقع شود؛ چرا که همه افراد بشر، به خواب و رؤیا واقفند و میتوانند آنرا لمس و درک کنند. آیتالله جوادی آملی اما در تبیین مقوله وحی، آن را از جنس مکاشفه یا رؤیا نمیداند و بر این باور است که جنس وحی، کاملاً متمایز از رؤیاهای انسانی و مکاشفات عرفانی است. به باور آیتالله جوادی آملی، وحی قرآنی همراه با معارفی است که از عالمی متعالی عرضه میشود. وحی همانند ریسمانی است که سر آن در عالم غیب است و انتهای آن در قالب مکتوب قرآنی عرضه شده است. لذا از صدر تا ذیل آن همگی منتسب به ذات احدیت است و نه دخلی از جانب پیامبر در آن صورت پذیرفته و نه ایشان را یارای تصرّفی در آن است. آیتالله جوادی آملی با استناد به پارهای از آیات قرآنی، هر گونه مداخله پیامبر را در امر وحی، ناروا میداند و تهدیدات قرآنی را در این خصوص یادآور میشود.
عبدالکریم سروش با ذکر برخی از ویژگیهای قرآنی همانند تکرارهای مکرر قرآن، بر این باور است که رؤیاهای مکرر پیامبر سبب شده است تا آیات متعددی به نحو تکرار در قرآن بازگو شود. آیتالله جوادی آملی اما این تکرارها را نشان از درایت خداوندی در بیان کلام خود میداند. آیتالله همچنین تأکید میکند که مکاشفات عرفانی نمیتواند جایگزین وحی الهی گردد. به تعبیری دیگر، جنس وحی الهی قابل قیاس با هیچ پدیده دیگری نیست. نه آن را در قالب مکاشفه میتوان سنجید و نه رؤیا میتواند همآوردی برای وحی الهی قرار گیرد.