طرح واره ای درباره تعلیم وتربیت
استاد مصطفی ملکیان: تعلیم و تربیت _ آموزاندن و پروریدن _ ، در واقع دو عمل هست. طبعا اگر عملی ارادی باشد در آن دو چیز مهم وجود دارد. یکی مساله هدف و دیگری مساله موفقیت و شکست است. در مورد تعلیم و تربیت هم که دو عمل هستند در موردشان هدف، موفقیت و شکست مهم است. از اینجا شروع می کنیم.
تفکیک دقیقی در فلسفه ذهن و فلسفه عمل بین هدف و نتیجه شده است. هدف وضعی است جهانی، ابجکتیو و برونی که فاعل فقط برای ایجاد آن وضع دست به فعل زده است. اگر قصد ایجاد آن وضع را نداشت دست به عمل نمی زد اعم از اینکه به ایجاد آن وضع برسد یا نرسد. مثل اینکه هدف من از سخن گفتن این باشد که مطلبی را به شما تفهیم کنم اعم از اینکه به این قصد برسم یا نرسم. نتیجه وضعی است که بر اثر فعل پدید می آید خواه فاعل بخواهد آن وضع پدید آید یا نخواهد پدید آید. هر دو یک "اعم از اینکه" و "خواه، خواه" دارد. در هر فعلی دو چیز قابل طرح است. موفقیت یعنی انطباق هدف با نتیجه و شکست یعنی هر نوع عدم انطباق با نتیجه است.
موفقیت یعنی هدفی که برای ایجاد آن وضع دست به عمل زدم فی الواقع هم آن وضع پدید بیاید. شکست یعنی برای هدفی دست به عمل بزنم که آن نتیجه به دست نیاید یعنی با نتیجه انطباق پیدا نکند. موفقیت یک صورت دارد یعنی انطباق هدف بر نتیجه و شکست سه صورت دارد. فرض کنید من برای انتقال مطلبی از ذهن خودم به ذهن شما تدریس می کنم. اگر این مطالب به ذهن شما عملا انتقال پیدا کرد می گویند تدریس من موفقیت آمیز بود. در سه صورت هم تدریس من شکست می خورد. یکی اینکه اگر مطالب به ذهن شما انتقال پیدا نکند شکست خوردم. دیگر اینکه غیراز آنچه می خواستم به ذهنتان متبادر شود چیزهای دیگری هم که نمی خواستم به ذهن شما متبادر شود. اینجا هم هدف با نتیجه انطباق ندارد و این هم شکست است. مورد سوم این است که من برای تفهیم مطلب برای شما سخن بگویم ولی تفهیم کامل صورت نگیرد. فرق مورد دوم و سوم این است که در مورد دوم اضافه بر هدف چیزی انتقال پیدا کرد و در مورد سوم هدف هم خودش کامل تحقق پیدا نکرد. این سه نوع شکست را باید در هر عملی از همدیگر تمیز داد.
تعلیم و تربیت مثل هر فعل دیگری هدف و نتیجه دارد. موفقیت آن در گرو این است که نتیجه با هدف انطباق یابد.
هدف تعلیم و تربیت به صورت کلی چه چیزی می تواند باشد. به نظر می آید که هدف تعلیم و تربیت یکی ایجاد فرد خاص است یکی ایجاد جامعه خاص. می خواهیم افراد، افراد خاصی بشوند که الان نیستند. دیگر اینکه می خواهیم جامعه به صورت خاصی درآید که الان نیست. در کلی ترین صورت، می خواهیم به طرف جامعه ای برویم که بهترین جامعه است و فردی که بهترین فرد است. در مورد بهترین جامعه به جامعه سالم تعبیر می کنند ولی در مورد بهترین فرد اجماعی وجود ندارد. پیش فرض این است که جامعه کنونی، جامعه سالم نیست و می خواهیم جامعه سالم بسازیم ولی از فرد چه می خواهیم بسازیم. اینجاست که یک اختلاف عمده وجود دارد و در این اختلاف عمده نیز زیرمجموعه های اختلافی دیگری هم هست.
بعضی گفته اند هدف تعلیم و تربیت این است که از فرد می خواهد فرد بهروز بسازد و بعضی گفته اند می خواهد فرد خوش بسازد. خوشی و بهروزی. البته قائلین به خوشی و بهروزی نیز برای هر کدام زیرمجموعه هایی عنوان کرده اند. نکته مهم این است که در طول تاریخ فرهنگ بشری به غیر از اینکه آدم های دقیق النظر متوجه شده اند، همه کسانی که در باب خوشی و یا بهروزی سخن گفته اند هر دو را با لفظ سعادت به کار برده اند و گفته اند می خواهیم فرد سعادتمند بسازیم. در حالی که برخی از سعادتمند فرد بهروز و برخی فرد خوش مرادشان بوده است. مراد از خوش معنای مضیق آن که شامل خوردن و آشامیدن و پوشاک و ... باشد نیست. این نکته تا این اواخر در طول تاریخ مغفول بود بنابراین فرزانگان، عرفا، فیلسوفان، بنیان گذاران ادیان و مذاهب، الهیدانان، عالمان اخلاق، روانشناسان در مورد هر دو لفظ سعادت و یا در انگلیسی happiness به کار بردند. این دقت را نداشتند که بعضی مرادشان از این لفظ خوشی و بعضی مرادشان بهروزی است.خوشی و بهروزی دو چیز متفاوت اند. صفت جامعه آرمانی، سالم و صفت فرد این است که یا خوش باشد یا بهروز. در بهروزی و خوشی اختلاف هست همانطور که در مولفه های سلامت اختلاف هست. اینجا بحثم در مصادیق نیست در مفاهیم است. آرمانی بودن فرد یعنی خوشی و بهروزی او و آرمانی بودن جامعه یعنی سلامت جامعه. نکته اینجاست که اگر فردی آرمانی شود آیا خود به خود به تبع آن، جامعه آرمانی نمی شود؟ یا برعکس است اگر جامعه آرمانی شود آیا خود به خود فرد آرمانی نمی شود؟ اگر این طور باشد تعلیم و تربیت دیگر دو هدف نخواهند داشت. وقتی می گویی دو چیز می خواهیم یعنی با آرمانی شدن فرد لزوما جامعه آرمانی نمی شود و برعکس. اگر به هر کدام پاسخ مثبت دهید هدف تعلیم و تربیت می شود یک هدف که اگر یکی آرمانی شد دیگری هم آرمانی می شود.
مفروض کسانی که می گویند تعلیم و تربیت دو هدف دارد یکی بهسازی جامعه و یکی بهسازی فرد است که این دو تا لزوما به یکدیگر نمی انجامند. این بحث خواهد شد.
مولفه های جامعه سالم چیست. اختلاف نظر زیاد است ولی قولی که بیشتر طرفدار دارد این است که جامعه سالم هفت ویژگی دارد. یک امنیت است. securityاجتماعی باید معنا شود.
دوم در جامعه سالم باید رفاه باشد. ثروت صفت افراد است و رفاه صفت جامعه است. سوم عدالت است. عدالت وصف جامعه است. البته عدالت در اخلاق یونان و روم قدیم صفت افراد نیز بود. چهارم آزادی است. پنجم نظم در جامعه است. ششم همبستگی اجتماعی solidarity است. یعنی جامعه غیر از ازدحام افراد است.
کتاب خیلی مهمی اواسط قرن بیستم نوشته شد تحت عنوان "ازدحام تنهایان" از دیوید رایزمن جامعه شناس طراز اول آمریکایی که در آن کتاب می گوید آمریکا جامعه نیست ازدحام تنهایان است. ازدحام یعنی به هم چپیدگی. در ازدحام تنهایان، همبستگی وجود ندارد. مثلا همه کسانی که در صف نان می ایستند ازدحام تنهایان هستند که در آن همبستگی اجتماعی نیست. همبستگی اجتماعی میزان آمادگی یک فرد یعنی یک عضو جامعه که اگر منافع خودش با جامعه اش تعارض پیدا کرد منافع خودش را فدا کند می باشد. به میزانی که افراد حاضر نباشند عندالتعارض واقعی و حقیقی منافع خود را فدا کنند ما با ازدحام تنهایان سر و کار داریم. تعبیر خودم که جایی قبلا به کار برده ام این است که آدم ها به دو جهت کنار هم قرار می گیرند یکی به جهت اینکه دلهایشان گشاده شده است یکی به جهت اینکه جایشان تنگ شده است.
اگر بالای یک برج قرار بگیرید، آدمهایی را می بینید که مثل مورچه در هم می لولند. جا که تنگ شد می شویم ازدحام تنهایان. جامعه یعنی کنار هم بودن افرادی که دلهایشان به هم گشاده است. بعضی متفکران ذیل این همبستگی اجتماعی چیز دومی گنجاندند که برخی قائلند که باید مولفه جداگانه ای برای جامعه سالم باشد، اینکه تعارض بین منافع فرد و جامعه هر چه کمتر پیش بیاید. مولفه آخر جامعه سالم این است که باید زمینه های رشد فردیت آدمی فراهم شود. هر کدام از ما منحصر به فردیم به گفته عرفا "لا تکرار فی التجلی". خدا دو اتم را هم عینا نیافریده است چه برسد به دو برگ چه برسد به دو انسان. در ما انسان ها دو چیز در آن واحد باید متعادل باشد یکی اقتضائات عضویت در اجتماع یکی اقتضائات فردیت. Memership,indviduality. عضویت ما در جامعه اقتضائاتی دارد که ما به آن تن می دهیم. مثلا اقتضاء عضویت ما این است که از بعضی آزادی های خویش چشم پوشی کنیم اما هر کدام از ما جنبه های یونیکی دارد که باید از کمون به بروز برسند. یعنی از استعداد صرف به شکوفایی برسند و به گفته فلاسفه از قوه به فعلیت درآیند. ممکن است من قریحه شعرسرایی داشته باشم باید جامعه طوری سامان یابد که قوه من در کمون نماند و به بروز بینجامد. هر استعدادی که در کمون بماند صاحب استعداد را آزار می دهد. به تعداد استعدادهای ناشکفته حالتان خوب نیست. برای اینکه حالتان خوب شود باید همه استعدادهای درونی شما شکوفا شود. جامعه باید زمینه این خودشکوفایی های فردی را فراهم کند. هر گونه جلوگیری از بروز استعدادها علامت جامعه ناسالم است. جامعه سالم جامعه تفرد یافتگی ها باید باشد یعنی علاوه بر اینکه عضویت هر فرد تام و تمام است _ البته این عضویت اقتضائاتی دارد_ بتواند تفرد خودش را هم نشان دهد. جنبه بی همتا بودن و منحصر به فرد بودن خود را نشان دهد. اگر جامعه ای این را نداشته باشد همه به سوی یونیفرم شدن و مثل هم شدن پیش می روند. مثلا وقتی میوه می خرید خیار و پرتقال و موز فقط بوی خودشان را می دهند و وقتی همه را کنار هم مدتی بگذارید هر کدام بوی دیگری را می دهد. یعنی در جامعه سالم باید در عین اینکه شرایط عضویت رعایت شود هر کسی فردیتش نیز محفوظ بماند. در جوامع توتالیتر برای متحد الشکل کردن افراد کوشش می شود، وقت خواب، رژیم غذایی، نوع لباس را می خواهند یکسان کنند. به تعبیر نیچه می شود جامعه توده ای و رمه وار و گله وار. باید دید تعلیم و تربیت چگونه می تواند این اهداف را برآورده کند و چگونه می تواند برای تحقق اهدافش آنها را در برنامه هایی که به اعضای جامعه می دهد عملیاتی کند. از طرف دیگر اگر جامعه ای سلامت داشته باشد لزوما افرادش خوش و بهروز نیستند پس لازم است از سوی دیگر آدم هایی بپروریم که در زندگی خوش باشند یا بهروز باشند.
خوشی و بهروزی تفاوتشان در چیست. به زبان ساده انسانی خوش است که به همه خواسته های خودش برسد و انسانی بهروز است که به همه نیازهای خودش برسد. خواسته و نیاز با هم خیلی تفاوت دارند. انسان خوش یعنی به همه ی چیزهایی که می خواهد برسد. کسی که هر چه می خواهد دارد به این معنا نیست که هر چه نیاز دارد هم دارد. بهروز یعنی هر چه به آن نیاز دارد را دارد. چه بسا انسان بهروز باید از شهرت بگریزد هر چند خواسته اش باشد.
یکی از نقدهایی که به روایت هایی از لیبرالیزم وارد کرده اند همین است. به نظر من البته این اشکال به کل روایت های لیبرالیستی وارد نیست ولی به بعضی از روایتها وارد است. می گویند لیبرالها وعده جامعه ای را می دهند که هر کسی هر چه می خواهد دارد. این جامعه نه تنها ممکن نیست مطلوب هم نیست. مثلا خوشی بیمار سرماخورده به خوردن بستنی است ولی نیازش به خوردن داروی تلخ و نخوردن بستنی است.
اگر دقت کنید می بینید در یک سنینی می فهمیم که خواسته ی ما با نیازمان فرق دارد و بنابراین می پذیریم که خواهر یا پدر و مادر نیازهایمان را بگویند ولی از یک سنی مثلا هجده سالگی و یا سن قانونی دیگر نمی پذیریم کسی بگوید تو این را می خواهی ولی نباید بخواهی. یعنی خواسته ات این است ولی نیازت نیست. **
اجمالا می گویم هدف تعلیم و تربیت آیا باید پدید آوردن افرادی باشد که خوشند یا افرادی که بهروزند. برای یافتن خواسته، هر کسی با رجوع به خودش خواسته اش را می فهمد. اما نیاز را چه کسی باید تعیین کند. چهار دیدگاه وجود دارد که خواهم گفت.
سوال این است که از فرد، انسان خوش می خواهیم بسازیم یا بهروز. در تفسیر انسان خوش دیدگاه های متفاوت وجود دارد و در تفسیر انسان بهروز هم تفاسیر متفاوت وجود دارد.
این پروژه کلی است و در بخشی از قسمتهای آن مکتبهای مختلف اجماع دارند بنابراین می توان مخرج مشترک تعلیم و تربیت را فهمید. تعلیم و تربیت در فصل مشترک چطور باید باشد تا موفق باشد. به تعبیر دیگر حسن این طرح رهایی نسبتا زیادش از مکاتب مختلف است و موارد فراوانی اجماع وجود دارد که جامعه سالم و فرد خوش و بهروز چیست و کیست. دقت کنید که "فرد" به کار می برم نه عضو. فرد بهروز، فرد خوش. در جامعه هر کدام از ما عضو هستیم نه فرد.
این طرح در عین اینکه به مبانی نظری توجه دارد، قابل ترجمه به زبان عملیاتی نیز هست. عملیاتی شدنی که می خواهیم بحثها انتزاعی نباشد، هرچند به موانع اجتماعی و فرهنگی ممکن است برخورد کنیم.
کتابهایی که در این زمینه میشود معرفی کرد تا آنجا که حافظه ام یاری میکند یکی
جامعه سالم اریش فروم (به فارسی هم ترجمه شده)، کالبد شکافی ویران سازی انسان از اریش فروم (به فارسی هم ترجمه شده است). کتاب خیلی خوبی هم الاهیدان و فیلسوف پروتستان نوشته است به نام "فرد سالم در جامعه ناسالم" از بارت که متاسفانه ترجمه نشده است و لب سخنش همین است که اگر فرد آرمانی در یک جامعه ناآرمانی باشد چه پیش خواهد آمد آیا او در جامعه بیشتر اثر می گذارد یا جامعه ناآرمانی در بدبود فرد می تواند موثر افتد.
در بین متخصصان تعلیم و تربیت در غربیان کسی که بهتر به این مباحث می پردازد ایزراییل اسکفلر هست. شش فیلسوف اگزیستانسیالیست تنها اثر او به زبان فارسی است.
توضیح دیگر درباره این طرح و چارچوب این است که مباحثی را مفروغ عنه در نظر گرفتم هرچند ریشه ای تر هستند مانند الزام تربیت یا التزامات تربیت و اینکه چرا باید وارد بحث تربیت شد. آیا اصلا باید تعلیم و تربیت داشته باشیم و چرا باید در تعلیم و تربیت موجود بازنگری کنیم.
اما در مورد اخلاقی بودن یا نبودن تعلیم و تربیت در چارچوب کنونی بحث خواهد شد. هر عملی اگر ارادی باشد این بحث می شود که آیا اخلاقی هست یا نه مثلا ژاکوتو متفکر تعلیم و تربیت فرانسوی در نیمه اول قرن نوزدهم معتقد بود که تعلیم عمل غیر اخلاقی است البته تربیت را نمی گفت و در اروپای باختری آرای او طرفدار داشت که نباید تعلیم دهیم. اصطلاح "نظریه استاد نادان" به آن می گویند. او در نظریه اش راجع اینکه استاد باید چه کار کند اگر نباید تعلیم کند سخن گفته است. بعضی نظریات امروزه تربیت را عمل اخلاقی نمی دانند. نظریه ژاکوتو جزو جریان غالب نیست هرچند در سویس و فرانسه هنوز طرفدار دارد.
* دیدارهای گذشته در این مورد تحت عناوین " خوشی، خوبی، سیاست" و "جا به جایی ناخشنودی متعلمان" آمده است.
** تفاوت نیاز و خواسته در شماره 112 فصلنامه "نگاه نو" تحت عنوان "خوشی یا بهروزی؟ خواسته یا نیاز؟" توسط استاد ملکیان توضیح داده شده است.