علم و دین در دستان ایان باربور
حسین دباغ: دسامبر سال ۲۰۱۳ بود که جامعه فلسفی و دینی محققی برجسته در “علم و دین” را در سکوت خبری از دست داد. ایان باربور ، الهی دان مسیحی و فیزیکدان معروف آمریکایی در نود سالگی درگذشت. نام او برای جامعه فلسفی و حوزوی ایران نامی آشنا است و اولین بار در دهه ۶۰ شمسی به واسطه یکی از آثار درخشان او یعنی موضوعاتی درباره علم و دین (۱۹۶۶) بر سر زبان ها افتاد. اثری که در سال ۱۹۹۹ توسط تلویزیون عمومی آمریکا (PBS) به عنوان آغاز کننده رشته علم و دین شناخته شد. پس از ترجمه آن کتاب در ایران بود که دانشگاهیان و حوزویان به استقبال باربور رفتند و اندیشه های او را به کار گرفتند. رفته رفته آثار او به عنوان آثار کلاسیک در حوزه دین شناسی غربی در آمد و در زمره منابع آزمون سراسری. من که خود را از شاگردان غیرمستقیم او می دیدم، دست به کار شدم تا به احیای نام او بپردازم.
ایان گِریِم باربور در پنجم اکتبر ۱۹۲۳ در چین به دنیا آمد و کودکی خود را در آنجا گذراند. تحصیلات خود را در رشته فیزیک در انگلستان و آمریکا ادامه داد و دست آخر در سال ۱۹۵۰ با درجه دکتری از دانشگاه شیکاگو فارغ التحصیل شد. به سبب علاقه وافر به الهیات پس از گرفتن دکتری فیزیک به دانشگاه ییل رفت تا ظلّ نظام دانشگاهی مدرکی در الهیات کسب کند. عاقبت در سال ۱۹۵۶ موفق به دریافت لیسانس الهیات (B.Div.) از دانشگاه ییل شد. از سال ۱۹۵۵ تا زمان بازنشستگی خود (سال ۱۹۸۶) در کالج کارلتون در مینسوتا مشغول تدریس و تحقیق بود و ثمرات بی نظیری برای جامعه علمی و دینی به هدّیت گذاشت. او همچنین طی سالیان ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱ در دانشگاه ابردینِ اسکاتلند در دو نوبت سری سخنرانی های گیفورد خود را تحت عنوان “اخلاق در عصر تکنولوژی” و “دین در عصر علم” ارائه داد که بعدها با همین عنوان به چاپ رسیدند. در سال ۱۹۹۹ (یعنی ۷۶ سالگی) او به خاطر پیشرفت هایی که برای دیالوگ میان جهان علم و جهان دین برقرار کرد جایزه بنیاد تمپلتون (تقریباً معادل یک میلیون پوند) را از آن خود کرد. این جایزه عموماً به کسانی تعلق می گیرد که سهم زیادی در برقراری زندگی روحانی آدمیان داشته اند. سرانجام در بیستم دسامبر ۲۰۱۳ بر اثر سکته به کما و پس از چهار روز از دنیا رفت.
وقتی ایان باربور جایزه تمپلتون را برنده شد، جان کاب، فیلسوف دین و الهی دان معاصر آمریکایی، باربور را چنین توصیف کرد که هیچ کس از فلاسفه معاصر به اندازه او نتوانسته است میان معرفت دینی، معرفت علمی و ارزش های اخلاقی پیوستگی و وحدت ایجاد کند. وفق رای کاب، آثار باربور به جهت عمق و به کارگیری وسعت منابع منحصر به فرد و بی نظیر است.
باربور به تصریح خودش متاثر از الهیات مسیحی بود. در جایی آورده است که به لحاظ دینی خود را یک پروتستان معتدل خطاب می کند که در تلاش است تعارض موجود میان علم و دین را تبیین کند و تا حدی از میان بردارد. علاوه بر آن باربور خود را وام دار فلسفه پویشی وایتهد می دانست. در علم یک رئالیست بود و از رئالیسم انتقادی دفاع می کرد، آنجا که می نویسد: “من با موضع الهیات طبیعت که با کاربرد محتاطانه فلسفه پویشی توأم باشد موافق ترم.” هم چنین اضافه می کند، “دانشمندان در کار علمی خویش معمولاً قائل به رئالیسم هستند. اخترشناسان، زیست شناسان، شیمی دانان و… نظریه ها را نمایانگر رویدادهای جهان خارج تلقی می کنند؛ ویروس و الکترون را هم واقعی می دانند…. و ما هم باید مقولات رایج در زبان جامعه اهلِ علم را جدی بگیریم.” و در آخر می گوید، “من طرفدار رئالیسم انتقادی هستم که در آن مدل ها و نظریات، سیستم های نمادین انتزاعی و نظری هستند که می توانند به طور گزینشی و البته کمتر از حد لازم، ابعاد خاص از جهان را در فرض های خاص نشان دهند.” باربور در آثارش تلاش می کند تا بحث از رئالیسم انتقادی را علاوه بر علم در حیطه دین نیز وارد کند.
در سال ۱۳۶۲ بود که بهاءالدین خرمشاهی، ادیب معاصر، در مرکز نشر دانشگاهی به توصیه عبدالکریم سروش ترجمه ای درخشان از علم و دین را به بازار عرضه می کند و جامعه فلسفی-دینی ایرانیان را با ایده های باربور آشنا می کند. رفته رفته بحث و فحص از نسبت میان علم و دین ذیل مدل دین شناسی غربی در دانشگاه و حوزه بالا می گیرد و مقاله ها و پایان نامه های متعدد در شرح و نقد ایده های باربور نوشته می شود. کتاب علم و دین باربور حقیقتاً یک مثل اعلا از ایده پژوهش و یک مدل جدی از تحقیق محققانه و متتبعانه است که دانشگاهیان و حوزویان ما باید آن را در دستور کار خویش قرار دهند. با نگاهی گذرا به منابع پایانی کتاب می توان دریافت که باربور برای تالیف آن زحمت فراوان کشیده و وقت چندانی را صرف کرده است.
باربور محقق خوش اقبالی بود. در زمان حیاتش توانست رونق ایده هایش را به چشم سر ببیند و نظاره کند که به چندین زبان ترجمه شده اند. برای مثال، برخی از کتاب ها، مقاله ها و ایده های باربور علاوه بر زبان انگلیسی و فارسی، به عربی هم ترجمه شد. گذشته از ترجمه کتاب علم و دین توسط خرمشاهی، می توان به کتابهای دین و علم: مسائل تاریخی و معاصر و اخترشناسی و آفرینش نیز اشاره کرد که توسط پیروز فطورچی به بازار آمد. از همین مترجم همچنین ترجمه مقالات زیر از باربور نیز در نشریه فلسفه و کلام منتشر شده است: “مدل ها و پارادایم ها در علم و دین”، “چهار دیدگاه درباره ارتباط علم و دین” و “گالیله و ارتباط علم و دین” و… در زبان عربی هم می توان به ترجمه کتاب الاخلاق فی عصر التکنولوجیا: محاضرات جیفورد و مقالاتی چندی درباره باربور اشاره کرد. همچنین کتاب جامع و معروف او در سال ۲۰۰۰ با عنوان زمانی که علم به سروقت دین می رود به چهارده زبان ترجمه شده است. در این کتاب باربور با الهام از آثار پیشین خود رابطه میان علم و دین را در چهار نسبت بررسی می کند، یعنی تعارض، استقلال، گفتگو و وحدت. سپس بر روی علوم خاصی چون نجوم، فیزیک کوانتوم، زیست شناسی تکاملی، ژنتیک و عصب شناسی تاکید می کند و در فصل آخر کتاب هم گریزی به رابطه میان خدا و طبیعت می زند (همچنین بنگرید به کتاب او در این زمینه: طبیت، سرشت آدمی و خدا، ۲۰۰۲).
ذهن و علاقه علمی باربور و استفاده زیاد او از نمونه های علمی سبب شد تا او را پدربزرگ “نهضت مسیحیت تکاملی” بنامند. بدین معنا که او از الهیات طبیعت وام می گیرد تا طبیعت گرایی دینی را بر کرسی تصویب بنشاند. به عنوان نمونه، باربور از شبیه سازی انسان (کلونینگ) دفاع می کرد و قائل بود از این طریق هم علم می تواند توانایی هایش را نشان می دهد که چه چیزی شدنی است و هم دین این اندیشه را می پروراند که چه چیزی مطلوب است.
باربور میان علم و دین از چهار حیث مشابهت می دید: ساختار، مدل، پارادیم و معیار ارزیابی. مشابهت ساختاری میان علم و دین بیان می کند که ساختار علم ودین هر دو شامل مشاهدات و داده های تجربی، نظریات و مفاهیم و عقیده و باور است و از این حیث البته شبیه هم. مشابهت در مدل اما به این معناست که همانطور که مدل های علمی به مثابه استعاره ها دسترسی معرفتی ما را به پدیده های طبیعی آسان تر و سهل تر می کند، در دین هم مدل ها به مدد تمثیل ها، نمادها و حتی عبادات امر متعال و متافیزیکال را برای ما تفسیر می کنند . باربور در این باره این گونه می نویسد: «مدل های دینی نه توصیفات واقعی از واقعیت هستند نه افسانه های سودمند، اما انسان ها آن ها را به وجود آورده اند تا به ما کمک کنند که تجربه را با کمک تصور آنچه نمی توان آن را مشاهده کرد، تفسیر کنیم.»
باربور مشابهت میان علم و دین در پارادیم را ذیل آراء تامس کوون نشان می دهد. به این معنا که در علم داده ها وابسته به پارادایم موجود هستند و پارادایم ها در برابر تغییر مقاومت می کنند. همچنین قاعده ای برای انتخاب پارادایم وجود ندارد. در دین هم داده ها (به عنوان نمونه تجارب دینی) وابسته به پارادایم ها هستند و پارادایم های دینی در برابر تغییر مقاومت نشان می دهند. در آخر هم باید گفت هیچ معیار و ملاکی برای انتخاب پارادایم های دینی وجود ندارد. این سخن باربور را باید مهر تاکیدی بر پلورالیسم دینی نیز دانست بالاخص آنجا که می نویسد «پذیرش تفاوت مدل ها… می تواند به ما کمک کند که برای مدل های دیگر سنّت ها نیز ارزش قایل شویم و این می تواند در دنیای کثرت گرای امروز، کمک مهمی باشد.»
آخر اینکه، به باور باربور معیاری های ارزیابی معرفتی دین و علم شبیه هم اند و هر آنچه ما در علم برای ارزیابی معارفمان به کار می گیریم می توانیم در دین هم به کار ببریم. برای مثال، معیار و ملاک هایی که عموما عالمان برای سنجش تئوری های علمی به کار می برند عبارت است از: سازگاری، انسجام و سودمندی. باربور معتقد است عیناً همین معیارها می توانند در دین هم مورد استفاده قرار گیرند و معارف دینی را ارزیابی کنند.
با اینکه بر آراء فلسفی باربور نقدهای بسیار نوشده شد اما تا به آخر عمر او از این ادعا دست نکشید که میان دو جهان علم و دین پیوندی وجود دارد که ایده های هر دو را معرفت بخش می کند. مخلص کلام آنکه باربور تعارضی میان علم و دین نمی دید و قائل به نوعی “روش شناسی مشترک” بین آن ها بود. به همین سبب وفق رای او گزاره های دینی هم مثل گزاره های علمی معنادار و قابل ارزیابی است. بحث از الهیات و متافیزیک (آن طور که پوزیتیویست های منطقی می گفتند) بیهوده و یاوه نیست و به دلیل همین اشتراکات روش شناختی، می توان الهیات را نوعی علم به حساب آورد.
به نظر می آید باربور در شروع کار خود یعنی بالاخض در کتاب های موضوعاتی درباره علم و دین، علم و دین و مسیحیت و عالمان علوم تجربی، تحت تاثیر آراء فلسفه علم تامس کوون و کارل پوپر قرار گرفته بود. شاید توجه او به رئالیسم انتقادی، تک تئوری های علمی و پاردایم ها را بتوان موید همین معنا دانست. اما رفته رفته نگاه او در فلسفه علم تغییر کرد و با اینکه از جهاتی پخته تر شد اما متاسفانه کارهایی که در اواخر عمر انجام داد چندان مورد توجه قرار نگرفت. با نگاه به آثار متاخر او می توان دریافت که او جذب ایده های ایمره لاکاتوش، فیلسوف علم مجارستانی، شده بود و به همین سبب مفهوم “برنامه پژوهشی” را بهترین مدل برای دین شناسی بر می شمرد. اگر تا قبل از آن باربور به دین به مثابه مجموعه ای از تئوری ها و استعاره ها نگاه می کرد که در برخوردهای معرفتی با یکدیگر حک و اصلاح می شوند، در اواخر کارهای خود دین را یک برنامه پژوهشی می دید که هسته سختی از “ذاتیات” دارد که کمربندهای محافطی از “عرضیات” به دور آن پیچیده شده است و در برخورد با موارد نقض است که این کمربندها سست می شوند یا به کلی دور افکنده می شوند و بسیار دیر نوبت به تغییر ذاتیات می رسد. گویی عرضیات جان خود را سپر می کنند تا بقای ذاتیات را تضمین نمایند.
جامعه علمی و دینی ایران در دانشگاه و حوزه حقیقتاً باید خود را وام دار کوشش های ایان باربور بدانند و راه او را سرلوحه کار خود قرار دهند. راهی که برای عموم دیندارانی که زندگی مدرن با اسباب و ادوات آن یعنی علم را می خواهند آسودگی خاطر می آورد و در سایه این راه از سیل نقدهای ویرانگر تعارض علم و دین می توانند جان سالم بدر آورند. خدایش رحمت کند که پس از عمری تلاش برای زیستن روحانی و مجاهدت معرفتی با کوله باری پر و سنگین از این عالم هجرت کرد تا زندگی ابدی خود را پی بگیرد.[۱]
[۱] تمامی نقل قول های مستقیم باربور از مقاله ” علم و دین; توازی های روش شناختی از دیدگاه ایان باربور ” نوشته محمد حسین طاهری استخراج شده است.
منبع: صفحه تلگرام نویسنده