دکتر سروش دباغ مدتی است وارد نقد ذات گرایی شده و از همین رهگذر به مساله وجود یا عدم ذات برای دین نیز پرداخته است. این بریده از مقاله اوست: «بر این باورم که دین، ذات و اصلی به معنای ارسطویی کلمه ندارد؛ مراد از عرضیات نیز اموری است که علی الاصول میتوانست به نحو دیگری رخ دهد و متن مقدس به نحو دیگری تکوین یابد.به تعبیر فنی، با وام کردن مفهوم «تاریخمندی» و به کار بستن روش «پدیدار شناسیِ تاریخی»، میتوان چنین انگاشت که عرضیات، عرضیاتی که متعلق به زمینه و زمانۀ پیداییِ متن مقدس بوده، در آن ریزش کرده اند؛ زمینه و زمانهای که میتوانست به نحو دیگری باشد. به زبان فنیتر، بحث از عرضیات ناظر به مقام «ثبوت» و چگونگیِ تکون متن مقدس است؛ آموزهای که در مقام « اثبات» و چگونگی فهم متن مقدس به کار میآید و فهم روشمندِ از متن مقدس را سامان میبخشد. با عنایت به نکات روش شناختی و فلسفیِ فوق، مقولۀ « اصل دین» که طنینِ ذات گرایانه دارد، به نزد نواندیشان دینیِ متاخر، ناموجه است و احتیاج به صورتبندی دوباره دارد.»
دکتر سروش دباغ ورودشان به نقد ذات گرایی را به آشنایی با ویتکنشتاین متاخر مرتبط می کنند. آیا پاسخی برای این مساله دارید؟ آیا دین ذاتی فراتر از نمود اجتماعی و تاریخی خود دارد؟
پاسخ دکتر خسروپناه:
ذات دین آموزه های متون دینی است که توسط وحی و کلام معصومانه ارایه شده است این سخن که برخی آموزه های دینی می توانست به گونه دیگر باشد پس عرضی دین است از سخیف ترین سخنان است چون خدای حکیم می توانست به گونه دیگر بیان کند و نکرده است این دلیل بر انحصار هدایت گری در همین آموزه ها است.
------------------------------------------------------------------------
پاسخ دکتر سروش دباغ به دکتر خسرو پناه:
اخیرا به لطف دوستی، پرسش و پاسخی را در کانال آقای عبدالحسین خسروپناه که ناظر به مباحث و مقالات من دربارۀ نقد «ذات گرایی» است، خواندم. به نزد ایشان، نقد ذات گرایی و طرح این مباحث « از سخیف ترین سخنان» است. بنای بحث معرفتی و علمی در این باب را با ایشان ندارم؛ که فرد آشنای با مباحث فلسفی و معرفتی می داند که یک موضع معرفتی یا موجه و معرفت بخش است، یا غیر معرفت بخش. برافروخته شدن و بر آشفتن و سخن گفتن از « سخیف بودنِ» مدعایی، از عصبانیت و عدم اعتماد به نفسِ گوینده نشات می گیرد و در ترازوی تحقیق و استدلال وزنی ندارد؛ بگذریم از اینکه جناب خسروپناه بضاعت علمیِ لازم برای ورود به این مبحث را ندارند و به گواهی تحصیلات و آثارشان، آشنایی جدی ای با فلسفۀ غرب، عموما و فلسفۀ ویتگنشتاین، خصوصا ندارند ( چندی پیش تصادفا به جزوۀ ایشان دربارۀ تاریخ فلسفه تحلیلی و ادوار آن برخوردم که متضمن خطاهای عدیده ای بود). در بحث کنونی نیز بعید است ایشان با نواع ذات گرایی و اصناف نومینالیسم آشنا باشند و فی المثل بتوانند ربط و نسبت میانِ نومینالیسم وجودشناختی ( ontological nominalism) و نومینالیسم دلالت شناختی ( semantic nominalism) را به درستی تقریر و صورتبندی کنند. من اگر جای ایشان بودم، حدّ خود را می دانستم و جریده می رفتم و در اموری که ورود چندانی ندارم، اتخاذ موضع نمی کردم. بخشی از این اعتماد به نفسِ کاذب، محصول تکیه زدن بر مسندی است که در قوارۀ ایشان نیست. روزگاری، بزرگانی چون سید حسین نصر و غلامرضا اعوانی ریاست مرکز معتبر « مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسقۀ ایران» را بر عهده داشتند و امور را سامان می بخشیدند (خوشبختانه توفیق داشتم در دوران ریاستِ دکتر اعوانی ، پنج سال در این مؤسسه خدمت علمی و فرهنگی کنم). اما، جناب خسرو پناه که سابقۀ شاگردی آقای مصباح یزدی را در کارنامه خویش دارند، به مصداق:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف / مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
بدون تمهید مقدمات کردن و فراهم آوردنِ اسباب بزرگی، در سالیان اخیر بر این مسند تکیه زده اند. چنانکه، چند سال قبل در نوشتارِ « هر آنکه کشته نشد از قبیله ما نیست» آوردم، حکم اخراجِ اینجانب از «مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران » توسط ایشان امضاء شده است. افزون بر این، برهم زدن فضای علمی- فرهنگی ِ نیکوی مؤسسۀ حکمت و فلسفۀ ( چنانکه از برخی از همکاران سابق به تفاریق شنیده ام) ، آوردن اعضای هیئت علمیِ جدید متعدد از قم و بر هم زدن توازنِ میان آموزش و پژوهش در دو حوزۀ فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، از دستاوردهای حضور چند سالۀ ایشان در «مؤسسۀ پژوهشیِ حکمت و فلسفه ایران» بوده است. به نظرم، بهتر است آقای خسروپناه بیشتر به همین امور مشعشعِ اجرایی- اداری بپردازند و در مقولاتی که ورودی ندارند، دخالت نکنند و آنرا به اهلش بسپارند.
منبع صفه تلگرام سروش دباغ
سلام!
مرسی از مطلب خوبتون. اگر دوست داری مطالبت بیشتر دیده بشه میتونی توی موضوع آزاد بازنشر بدیدشون با لینک مستقیم به وبلاگت. رایگان هست و یه سیستم امتیاز دهی داره که مطالب خیلی به روز و با کیفیت رو توی صفحه اولش نمایش میده.
با عرض تاسف از این نوع پاسخ گویی. جناب دکتر سروش دباغ، اینکه شما با اقای مصباح مخالفت سیاسی دارد و ... دلیل نمیشود مقام علمی و فلسفی ایشان را نادیده بگیری و شاگردی ایشان را ننگ خسروپناه بدانی. بهر حال اقای مصباح هر چه باشد از بزرگان حکمت اسلامی است در دوران معاصر و امثال ملکیان هم شاکرد ایشان بوده اند و بلکه به تصریح خود ملکیان در درسگفتار فلسفه دین دهه هفتاد میگوید که من شاگرد اقای فیاضی بوده ام که فیاضی شاکرد مصباح است. اینطور حرف زدن زیبنده مقام علمی نیست.