از نیتخوانی تا توجیهگرایی درباب امکان تأسیس «فرقه سروشیه»
محمدمهدی مجاهدی: میان دو سخن نباید خلط کرد. یک سخن درباره نیت و قصد آقای سروش است برای آنچه آقای نراقی و آقای گنجی آن را «تأسیس کردن یک فرقه یا آیین دینی تازه» مینامند. سخن دیگر این است که یکی از پیامدهای ناخواسته مجموعه آرای آقای سروش میتواند «تأسیس شدن یک فرقه یا آیین دینی تازه» باشد. اولی نیتکاوی است، ولی دومی مدعایی است که سنجش قوت و ضعفش نیازمند نشان دادن دلایل بیرونی و سربلند بیرون آمدن از گذرگاه آزمونهای نقادانه است.نیتکاوی در این عرصه راهی به دهی نمیبرد. طرح مدعیات نیتکاوانه در نقد کسی مثل همان انداختن کلوخ است که پاداش یا پاسخش اگر صبر و سکوت نباشد، ممکن است سنگ باشد، کمابیش مثل همان که خود آقای سروش در پاسخ به سومین پرسش درباره یادداشت آقای نراقی در مطلب زیر آورده است:
https://telegram.me/SchoolofRumi/854
اما مدعای دوم را میتوان از راههای مختلف بررسی کرد. یکی از ضعیفترین و نامعتبرترین و بلکه گمراهکنندهترین راههای بررسی این مدعا همین کاری است که آقای گنجی در مقاله اخیرش به نام «ادعای پیامبری سروش و وعده عالمگیر شدن “فرقه سروشیه“» کرده است، یعنی علاوه بر نیتکاوی، استفاده از روش «توجیهگرایی»justificationsim برای «اثبات» یک مدعا.
توجیهگرایی به طور خلاصه یعنی این که یک مدعا را مثلاً درباره کسی دست بگیریم و راه بیفتیم از منابع مختلف از جمله از درون آثار و آرای آن کس همه مواردی را که با آن مدعا سازگار است، جمعآوری کنیم و زیر هم بچینیم و در پایان هم ادعایی جدید را بر ادعای نخست بیفزاییم: «ادعای ما اثبات شد.» دلیل؟ «ادعای ما با همه این بریدههایی که از آثار آن کس آوردهایم، سازگار است.»
متأسفانه برخلاف ظاهر غلطانداز این روش، «توجیهگرایی» هیچ راهی به «اثبات» هیچ مدعایی نمیبرد، و حداکثر آن را «تقویت» میکند، آن هم بشرطها و شروطها، و از جمله آن شروط، این که نقلقولهای گزینشی روشمندانه گزینش و خوانده شده باشند و از کانتکست متن بریده نشده باشند و برخلاف فضای متن و دیگر تصریحات متن مورد سوءتفسیر قرار نگرفته باشند.
توجیهگرایی که گونهای از استقراء است و فقط شبهاستدلال تولید میکند، یکی از مغالطات رایج مقام استدلال است. نقدی که تهیمایگی استدلال توجیهگرایان را آشکار میکند، این است که چرا توجیهگرایان از همه شواهدی که برضد مدعای خود در متن آثار و آرای همان کس وجود دارد، تغافل میکنند و سوگیرانه و گزینشگرانه فقط همان مواردی را بر هم میانبارند که با مدعای ایشان سازگار است؟ توجیهگرایان اگر به راه و روش درست تحقیق آشنا بودند، شواهد و موارد مؤید و ناقض مدعای خود را از درون آثار همان کس روشمندانه و جامعنگرانه بیرون میکشیدند و در کنار هم میگذاشتند، و منصفانه سعی میکردند با استفاده از قواعد عام و خاص خوانش هر متنی، سیر تحول و تطور آرای آن کس را کشف کنند، تناقضهای درون متن را شناسایی کنند، جهتگیری فکری آن کس را از خلال تضادها و تناقضهای درون متنهای او بیرون بکشند، و بهجای داوری استقرائی، به این پرسش هر مطالعه نقادانه پاسخ بدهند: «اگر فرضیه پژوهش ما درباره آرای فلان کس نادرست باشد، چگونه از راه خواندن متنها و آثار او به نادرستی فرضیه خود آگاه شویم؟» نه این که همه پژوهش خود را بر این پرسش بنا کنند که «برای توجیه مدعای خود چه شواهدی از درون آرای او استخراج کنیم؟» میزان التزام به هر یک از این دو پرسش تعیینکننده فاصله کهکشانی میان ژورنالیسم شتابزده و تاریخنگاری نقادانه اندیشهها ست.
گذشته از نیتخوانی و توجیهگرایی که هر دو روشهایی فاسدند، این که آیا مجموعه آرای کسی میتواند منجر به تأسیس فرقهای نو شود یا نه، اصلاً پرسشِ پژوهشی متنمحور نمیتواند باشد. شاید آرای آقای سروش یا هرکسی دیگر روزی الهامبخش تأسیس فرقهای بشود یا نشود. اما تأسیس شدن/تأسیس کردن فرقهها و سربرآوردن طریقتها پدیدههایی بهشدت جامعهشناختی و سیاسی و اقتصادی است، یعنی تابعی است از اوضاع و احوال و ظروف و شرایطی که هیچیک با خواندن نیت یا متنهای یکی از پیامبران گذشته یا یکی از نامزدهای پیامبری به دست نمیآید.
کسی که پرسش پژوهش این است که آیا آرای آقای سروش میتواند منجر به تأسیس یک فرقه بشود یا نه، بهجای این که «توجیهگرایانه» ذرهبین بردارد و هر اشاره را از متنهای آقای سروش که با مدعای او سازگار است، استخراج کند، باید همت بلند دارد و اسباب و دانش و مهارت پژوهش را مهیا کند و دست به پژوهشی جامعهشناختی و سیاسی و اقتصادی ببرد، و ببیند شرایطی که آقای سروش در آن زندگی میکند، شرایط جامعه ایرانی داخل و خارج کشور، شرایط جهان، راززادیی حداکثری جهان مدرن متأخر، و دیگر شرایط از این دست آیا اصلاً دیگر میتواند به تعبیر شدن رؤیای آقای ادیب سلطانی و شکلگیری «فرقه سروشیه» راه دهد.
نگارنده از آرای آقای سروش و بسیاری دیگر از نواندیشان دینی و غیردینی نقادانه بهره میبرد، و در این زمینه به قدر وسع و علایق پژوهشی خود مطالبی را نوشته و درسهایی را القا کرده است. این یادداشت برآمده از همدلی با همه آرای سابق و لاحق آقای سروش در زمینه وحیشناسی و پیامبرشناسی نیست؛ همچنین نه در دفاع از کسی است و نه در حمله به دیگری. این یادداشت صرفاً تأکیدی است بر لزوم مراعات اولیهترین اصول روش تحلیل منصفانه و تحقیق عالمانه. موضوع و موضع و مدعای ما هرچه باشد، گو باش!
متأسفانه در مقاله «توجیهگرایانه» آقای گنجی که نوعی استقرای ناقص روزنامهنگارانه آمیخته با نیتخوانی است، و در یادداشت «نیتکاوانه»ی آقای نراقی، که بهنحوی آیرونیک خود آلوده به نوعی پیشگویی کردن پیامبرانه (*Prophesy) است، نشانی از این اصول نیست؛ وزینرو، بیش از آن که امیدی را به کشف نکتهای نو درباره تحولات روشنفکری دینی برانگیزند، فحوایی بهتضمن و التزام درمورد نویسندگان خود دارند، که هرچه باشد کمتر دلالتی بر انصاف علمی یا مراعات روش نقد و پژوهش عالمانه دارد.
______________________________
* فعل prophesy به معنای «پیشگویی کردن» است و همریشه و همخانواده واژه prophecy به معنای «پیامبری» و واژه prophet بهمعنای «پیامبر» است.
منبع:
https://telegram.me/MMojahedi