دنباله نقد نظریه دکتر سروش (۵)
حسن انصاری: "اگر وحی پیامبر را حجت میدانید، رویای او را نیز حجت بدانید"، این عبارتی است که دیدم در برخی سایت ها از آقای دکتر سروش نقل شده است. متأسفانه منبع این نقل را در آثار جناب آقای دکتر سروش پیدا نکردم. به هرحال آنچه اینجا مد نظر است نقدی است بر این دیدگاه. در این عبارت تعبیر "حجت" به کار رفته که به عقیده من به کارگیری آن در بحث از مسئله وحی و رؤیایی بودن آن به کلی ناشی از خلط مباحث و موضوعات است. در واقع به کارگیری تعبیر حجت و حجیت که در سیاق این عبارت آشکارا مرتبط با معنای حجیت در مباحث اصولی است و مقایسه وحی و رؤیای پیامبر از این نقطه نظر به کلی ناصحیح است. حجیت در این سیاق یک بحثی است مرتبط با ادله احکام شرعی و اعتبارات شارع. در این چارچوب فی المثل فقیهان بحث می کنند که آیا خبر واحد حجت است یا خیر و یا اینکه آیا فعل پیامبر و یا تقریر او حجت است یا خیر؟ در این چارچوب به یک تعبیر کل علم اصول بحث از مبانی حجیت در فقه است. رؤیای پیامبر هم اگر به نقل اطمینان آور نقل شده باشد مانند دیگر اخبار می تواند از این نقطه نظر بحث شود. همچنین می تواند از این نظر مورد بحث قرار گیرد که آیا شارع مضامین رؤیاهای پیامبر را حجت عمل شرعی قرار داده یا خیر؟ و بسیاری بحث های دیگر که در چارچوب علم اصول در این رابطه قابل بحث است و همه به اعتبارات شرع و اعتباریات باز می گردد. مسئله وحی مسئله ای است مرتبط با مفاهیم حقیقی و حقایق نفس الامری. در اینجا حجیت که متعلق به جعل شارع است معنا ندارد و طرح آن راهگشا نیست (البته درباره حجیت ذاتی و بسیاری مباحث مرتبط با مباحث قطع و ظن و جعل حجیت و مباحث انسداد و مباحث حجج و اصول عملیه و غیره مطالب مرتبط زیادی در علم اصول آمده که اینجا طبعاً محل بحث ما نیست).
در مقابل، متکلمان در بحث از ملاک قبول ادعای پیامبر در رسالت و وحی مسئله معجزه را مطرح می کرده اند. در واقع آنان دلیل درستی ادعای پیامبر را در وحی اعمال معجزه از ناحیه پیامبر می دانسته اند که البته با انضمام به ادله ای نظری و به ویژه از دیدگاه معتزله با انضمام به مقتضای حسن و قبح عقلی و ذاتی با تفصیلی که اینجا مد نظر نیست نبوت عامه و خاصه و در نتیجه درستی ادعای تلقی وحی و استناد آن به خداوند را اثبات می کرده اند. خوب. طبعاً در اینجا مسئله اصلی این است که آنچه پیامبر ادعا می کند که وحی است حقیقتاً (بنابر دیدگاه سنتی در خصوص وحی) و یا مجازاً ( بنابر دیدگاهی که وحی را تنها تعبیری از علم پیامیر و مکاشفه و شهود او و یا ملک واسطه- جبرئیل می داند) مستند به خداوند است و این استناد نه به جعل اعتباری شارع بلکه به عنوان قضیه ای حقیقی و نفس الامری قابل سخن و گفتگوست. اینجا مسئله اصلی، مسئله حجیت بدان معنا که در اصول فقه از آن سخن می رود مطرح نیست؛ چنانکه در عبارت منسوب به آقای دکتر سروش از آن سخن می رود. پیامبر می تواند رؤیای خود را با مؤمنان در میان بگذارد اما خداوند و یا خود پیامبر در مقام شارع (با اختلاف در تفاسیر در خصوص مرجعیت شرع و شارعیت) آن را حجت عمل مؤمنان قرار ندهد و بدین ترتیب دلیل شرعی قلمداد نشود. اگر شارع رؤیای پیامبر را حجت شرعی قلمداد کند و به دیگر سخن حجیت آن را اعتبار کند این ربطی ندارد با موضوع وحی که طبق سنت کلامی باید صحت آن از طریق ادله عقلی و در مقام حقیقتی نفس الامری ثابت شود. درستی و یا نادرستی و به تعبیر دیگر حقانیت وحی به عنوان یک حقیقت نفس الامری مرتبط است با اثبات ارتباط آن با خداوند و در نتیجه قبول و یا عدم قبول نبوت پیامبر از نگاه مؤمنان. نبوت، از نقطه نظر دیدگاه کلامی بدین ترتیب چیزی نیست جز همان تلقی و دریافت وحی به نحوی که پیامبر دریافت کننده آن و خداوند منبع آن باشد. اینجاست که وحی به عنوان سخن خداوند و یا دست کم استناد مستقیم وحی به خداوند به نحوی که از دیدگاه کلامی، وحی فعل خداوند (البته فارغ از بحثهای میان سنیان و معتزلیان در این زمینه) قلمداد شود اهمیت می یابد و بن مایه اصلی ایمان به غیب را در سنت ایمانی شکل می دهد.
این است که معتقدم نظریه دکتر سروش راه به درونمایه بحث از وحی نمی برد و ماهیت آن را به بحث نمی گذارد و راه حلی برای آن قلمداد نمی تواند شود. ظاهراً دکتر سروش در نظریه خود درباره وحی بیشتر به وحی در چارچوبی مرتبط با حجیت به معنای اصولی و اعتباری آن و به عنوان نحوه تلقی آن به عنوان حجیت شرعی برای مؤمنان می نگریسته و نظر داشته اند و به همین دلیل است که معتقدند وحی می تواند تنها به معنی رؤیای پیامبر باشد چرا که همین میزان استناد به شخص پیامبر به عنوان شخصی که به نوعی مکاشفه و تجربه مواجهه با امر قدسی در رؤیای خود دست یافته در "حجیت" آن کفایت می کند (و از همینجا میان وحی و رؤیا و همانندی و شباهت مفروض حجیت هر دوی وحی و رؤیا حکم کرده اند). در حالی که مسئله وحی به عنوان مفهومی حقیقی و نفس الامری باید بیش و پیش از هر چیز به عنوان "سخن خداوند" مورد بحث و نظر قرار گیرد و لو اینکه در دیدگاهی فلسفی و نظری تفسیری متفاوت از کلام خداوند ارائه داده باشیم. دکتر سروش، اگر این عبارت دقیق نقل شده باشد، با این حساب بحث را درباره ماهیت وحی فروکاسته اند به بحث از قرآن به مثابه یکی از منابع فقه و شریعت و بحث از حجیت کتاب به عنوان بحثی اصولی.
بدین ترتیب به نظر من در نظریه دکتر سروش وحی به مثابه امر مستند به مقام غیب و وحی به مثابه "کلام خداوند" غایب است و این در واقع تنها ساده کردن مسئله اصلی و پاک کردن صورت مسئله است و نه راه حلی نظری برای مشکله کلام خداوند.
در واقع به نظر می رسد که تا آقای دکتر سروش مفهوم روشنی از معنای نبوت در منظومه فکری خود ارائه ندهد نمی توانیم به درک روشن و فهم متقابلی از نظریه ای که درباره وحی ارائه می دهند برسیم. دیدگاه ما درباره معنای وحی، در مباحث درون دینی، باید مستند باشد به مفهوم و معنایی که از نبوت به دست می دهیم.
آقای دکتر سروش در نوشته های خود همواره بر ضرورت تمایز میان ادراکات، مفاهیم و قضایای حقیقی و اعتباری تأکید داشته اند؛ چیزی که در نقل قولی که در مطلع سخن از ایشان آوردم گویا چندان رعایت نشده است.
منبع: وبسایت نویسنده