پنج توصیه ی استاد مصطفی ملکیان به جوانان
مصطفی ملکیان: عرض سلام و ادب دارم به محضر همه مخاطبانم. به خصوص به مخاطبان جوان که قرار است در دقایقی سخنی خطاب به آنها گفته باشم. چون فرصت نیست وقتم را اختصاص می دهم به تذکر پنج نکته. تذکر این نکات را نه حاصل مطالعات خودم بلکه حاصل تجربه زیسته ی خودم میدانم. یعنی در واقع شکست هایی که خودم داشتم به من یاد داده که باید این نکات را فراموش نمیکردم و اگر فراموش نمیکردم آن شکست ها پیش نمیآمد.
1) اولین نکته از این پنج نکته این است که جوانان باید توجه کنند که وقتشان با وقت بزرگترها تفاوت کیفی دارد. به زبان سادهتر، به لحاظ ریاضی فاصله بین ۲۰ سالگی تا ۲۱ سالگی، یک سال است و فاصله بین ۵۰ سالگی تا ۵۱ سالگی هم یک سال است. ولی اگر کسی به سن من برسد می داند که هر یک هفته از فاصله بین ۲۰ تا ۲۱ سالگی ارزش یک سال در فاصله مثلا بین ۵۰ تا ۵۱ سالگی را دارد. ارزش وقت به کمیت وقت نیست بلکه به کیفیت وقت است و چون ما در نوجوانی و جوانی هم قوای جسمانی و هم قوای ذهنی و هم قوای روانی مان در اوج هستند، بنابراین وقت ما تفاوت کیفی ای پیدا میکند با وقتی که میان سال شدیم یا رو به پیری رفتیم.
وقتی که کسی در سن من باشد و قدرت یادگیری و قدرت یادسپاری و سرعت یادآوری و سرعت انتقال خودش را و قدرت استدلال گری و توانایی ذهنی و جسمانی روانی و همه توانایی دیگر خود را ارزیابی کند، میفهمد که این تفاوت کیفی نمیتواند محل انکار قرار گیرد و هر چه که در حقش بگوییم مبالغه نکردهایم. بنابراین اول نکتهام این است که این تفاوت کیفی باید یک جوان را به این نکته برساند که الان در دورهای از زندگیش است که باید بیشترین استفاده را از وقت خودش ببرد. هر گونه استفاده نکردن، بعدها پشیمانیهایی به تمام معنا سوزاننده در پی خواهد داشت.
۲) نکته دوم اینکه جوانان باید از تجارب گذشتگان خیلی استفاده کنند. این گذشتگان از پدر و مادر خود شخص شروع میشوند و تا به همه سنت های فرهنگی بشریت به طور کلی و صورت خاص در سنت های آن جامعه ای که آن جوان شهروند آن جامعه است هم میرسد. اینکه فکر کنیم جهان با به دنیا آمدن ما آغاز شده و پیشینیان ما هیچ سخنی برای گفتن نداشتهاند، این کمال خامی و نادانی است. ما فرقمان با سایر حیوانات این است که از صفر شروع نمیکنیم و وقتی به دنیا میآییم در مدت زمان بسیار اندکی، بخش عظیمی از تجاربی که در طی صد ها هزار سال، بشر ذره ذره و مثقال مثقال به دست آورده را ما در طی چند سال یک جا دریافت کنیم. این دریافت کردن نباید در حد خواندن و نوشتن و حساب و هندسه منحصر بماند، ما باید از همه تجارب گذشتگان خود استفاده کنیم. بی اعتنایی به تجارب گذشتگان، فقط زیانش عاید خود ما میشود. این البته به این معنا نیست که ما باید مقلد گذشتگان باشیم؛ هرگونه تقلید و تعبد و القا پذیری و تلقین پذیری و تبعیت از افکار عمومی و هرگونه همرنگی با جماعت و همه و همه این ها مردود است. اما در عین حال هیچکدام از این ها، این مردودیت ها، نباید ما را از اینکه از دستاورد های گذشتگان استفاده کنیم، بازدارند. در واقع مرادم داشتن یک رویکرد نقادانه به دستاورد گذشتگان است. این رویکرد نقادانه دو چیز را نفی میکند: یکی پشتکرد به گذشتگان و یکی رویکرد تسلیم وار به گذشتگان. ما باید رویکردی نقادانه داشته باشیم. این گذشتگان، همه نوع بشر را شامل میشود و نه فقط گذشتگان جامعه خود من. و از این لحاظ یک نوع گشودگی نسبت به نیاز فرهنگی بشر هم هست. و این فقط و فقط برای منِ گشوده ذهن سود آور خواهد بود و هیچ زیانی نمیکنم از اینکه تجارب گذشتگان را بدانم.
۳) هر جوانی (و اساسا هر انسانی) باید در یک رشته علمی یا فنی یا هنری متخصص شود تا بتواند به اقتضای تخصصی که در این رشته علمی یا فنی یا هنری دارد، متصدی آن شود و بتواند به خوبی از آن شغل حرفهای که به عهده گرفته بر بیاید. اما جدای از این، همهمان باید در سه چیز دیگر لااقل به صورت یک آماتور قوی، دانش داشته باشیم. یعنی همه باید در سه حوزه دیگر نیز چیزهایی بدانند. این سه حوزه عبارتند از:
ادبیات جهانی (همه ژانر های ادبیات را شامل میشود اما بیشترین تاکید من روی رمان و شعر است)
غیر از ادبیات بخش هایی از فلسفه هم همه باید بدانند ولو به صورت آماتوری باید بخش هایی از آن را بدانیم مثل بخش هایی از معرفت شناسی و مابعدالطبیعه و فلسفه زبان و فلسفه ذهن و فلسفه عمل و فلسفه اخلاق و بخش هایی از فلسفه دین را بداند. بخش هایی که در هر قرن و جامعه و فرهنگ تاریخی زندگی کنیم به آنها نیاز داریم.
و اما سومین آن هم روانشناسی است. این سه، دیگر اختصاص به من و شما ندارد و ما باید یک حد نصابی از این سه را بدانیم. این سه دانش باید در همه مدارس و دانشگاه ها و آموزشگاه ها باید آموزش داده شوند.
۴)انسان برای خودابراز گری نیاز به یک شاخه هنری دارد. هر کدام از ما باید در یک شاخه هنری آماتور باشیم. نه برای اینکه مثلا یک نوازنده قوی شوم یا یک نقاش استاد شوم. بلکه در همین مقدار که بتوانم خودابرازگری کنم و درد دل ها و رنج ها و آرزو ها و توقعات و شکست هایم را به گونه ای بیان کنم. حالا چه هنر مکتوب و چه هنرهای غیر مکتوب.
۵)نکته پنجمی که میخواهم بگویم و البته ممکن است مورد سوءفهم هم قرار بگیرد، این است که زندگی برای این نیست که ما فقط تحصیلات دانشگاهی داشته باشیم. ما نیامدهایم در اینجا که فقط مدرک دکترا و پسا دکترا بگیریم. ما آمدهایم که یک زندگی خوب و خوش و ارزشمند داشته باشیم. اگر این زندگی خوب و خوش و ارزشمند نیاز به تحصیلات هم داشت تنها به همان مقدار به تحصیلات بپردازید. من البته هراس دارم که این حرفم مورد سوءفهم قرار گیرد چرا که غالب جوانان ما چندان میلی به تحصیلات ندارند و ممکن است که مورد سوء استفاده قرار گیرد. من به این اشخاص نمیگویم؛ بلکه من به اشخاصی میگویم که تصور میکنند تمام زندگی به این است که آدم لیسانس را تبدیل به فوق لیسانس کنند و سپس فوق لیسانس را به دکتری و بعد از آن هم به پسا دکتری. این خطای محض است.
ما آمدهایم که یک زندگی خوب و خوش و معنادار کنیم و هر چیزی که این زندگی خوب و خوش و معنادار اقتضا کرد، آن را باید داشته باشیم. از جمله اگر تحصیلات دانشگاهی اقتضا کرد به همان مقدار داشته باشیم. اینکه همه زندگی را در قیف تحصیلات دانشگاهی بریزیم و این گشادگی زندگی را تبدیل به یک تنگنا بکنیم این بلیه ای است که اتفاقا جدی ترین و ساعی ترین جوانان ممکن است مبتلا به آن شوند.
برای همه جوانان روز و روزگاری بسیار خوب تر، خوش تر و ارزشمندتر از این روزگار کنونی آرزو دارم. برای همه شان بهترین آرزوها را دارم. والسلام.
منبع: کانال موسسه سروش مولانا
برگرفته از سایت نیلوفر