نقدی دوباره بر «رؤیاهای رسولانه»
عبدالعلی بازرگان: پیرو گفتگو با آقای دکتر عبدالکریم سروش در برنامه تلویزیونی پرگار، رسانه «بیبیسی»، پیرامون نظریه ایشان «رؤیاهای رسولانه»، و نقد بعدی مکتوب این قلم (ده نکته در نقد نظریه «رویاهای رسولانه»)، نوشتهای تحت عنوان:«زهی مراتبخوابی که به ز بیداری است» مشتمل بر پاسخ استاد به جناب یوسفی اشکوری، برخی صاحبنظران و این قلم، در سایت «زیتون» منتشر و موجب مسرت از استقبال مسئولانه ایشان نسبت به نقد و نظر گردید.
بدیهی است هر نظریهای در مصاف مخالفتهاست که نقاط ضعف و قوت آن آشکار میشود و صافی و صیقل مییابد. در جهت مقابل نیز، به باور بنده، مخالفت با اندیشه رایج، برحسب آنکه چگونه با آن برخورد شود، میتواند حاوی برکتی برای بالنده و بارور کردن باورهای برحق باشد و روح جستجوگری و تحقیق را از رِخوت و راحتِ تقلید به تحرک و پویایی وادارد. با عذر تصدیع مجدد، میکوشم برای تبیین بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را در مواردی نقد مجدد نمایم.
تعارض با آسان و قابل فهم بودن قرآن
نظریه:”رؤیاهای رسولانه” بر این ادعا است که شارحان و مفسران قرآن در این ۱۴ قرن به راه خطا رفتهاند و فهم قرآن محتاج خوابگزار میباشد. این امر آشکارا با تصریح نازل کننده کتاب بر مبین و آسان بودن این کتاب در تعارض است. صاحب نظریه در پاسخ به این ایراد، به اختلاف مفسرین در تأویل و تفسیر معانی آیات، محکم و متشابه، اختلاف نحلههای معتزله و اشاعره در جبر و اختیار و امثالهم استناد کردهاند، که بهجای خود درست است. اما سخن این قلم، “رسالت آشکار توحیدی” پیامبر بود، نه آسانی فهم رموز و غموض تفسیری و مسئله جبر و اختیار و صدها مسئله فقهی و فلسفی دیگر.
“آیات تنذیر و تبشیر” قرآن و ندای دعوت آن رسول را، هم امیّون بادیهنشین، بیهیچ خوابگزاری، فهم و اجابت کردند و هم اولواالالباب دانشمندی که گفتند: “پروردگارا، ما ندای آن منادی را که به ایمان ندا میداد شنیدیم، و ایمان آوردیم”. (آلعمران ۱۹۳). و چنین شد که از بطن و متن جامعه قبیلهای و بهغایت عقبافتاده، چنان بیداری و بعثتی برآمد که جاهلیت قرونوسطای غرب را تا حدود چهار قرن به نور علم و ایمان روشن ساخت.
گرچه ایشان تصریح کردهاند که “خوابهای ساده داریم و خوابهای پیچیده”، اما ازآنجاییکه کل قرآن را رؤیا و محتاج خوابگزاری میدانند، فهم آن را حواله به آینده نامعلومی دادهاند. حالآنکه نازل کننده قرآن بارها بر آسان و قابلفهم بودن این کتاب و عربی مبین و غیر پیچیده بودن آن تصریح کرده (زمر ۲۸) و مخاطبین را هشدار داده که “مگر دلتان از اندیشه قفل است؟”(محمد ۲۴). دهها بار تکرار: افلا تتفکرون، افلا تعقلون، افلا یتدبرون و توصیه به سیر در زمین برای مشاهده آیات خدا در طبیعت، بهوضوح نشان میدهد قرآن عمدتاً با واقعیات و مشاهده و تجربه و کسب علم سروکار دارد تا عالم رؤیا که غیر ارادی است و تعبیر و تأویل آن دور از دسترس همگان است. تجربه نشان داده است که معضلات قرآن به تدریج با کشفیات روزافزون و رشد علمی بشر گشوده میگردد.
سخن ایشان در اختلاف علماء البته صادق است، اما پاسخ این تعارض ظاهری را میتوان در توضیح خود قرآن بر سطوح سهگانهاش جست که در آیات مربوط به نزول قرآن در ماه رمضان آمده است (بقره ۱۸۵):
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَیٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ
این آیه، فهم قرآن را برحسب ذوق و ظرفیت ذهنی و تزکیه نفس مردم در سه سطح شمرده است:
۱- هدایتگر بودن برای تودههای مردم، (هُدًی لِلنَّاسِ).
۲- هدایتهای پیشرفتهتر (بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَیٰ).
۳- شناخت و شخصیت قرآنی پیداکردن (الْفُرْقَانِ).
آنچنانکه آمده است: “قرآن را عباراتی و اشاراتی و لطایفی و حقایقی است؛ اما عبارات برای عوام، اشارات برای خواص، لطایف برای اولیاء و حقایق برای انبیاء است”. امام علی نیز در وصف قرآن فرمود: “ظاهرش انیق (زیبا و شگفتآور) و باطنش عمیق است، نه عجایبش به انتها میرسد و نه غرایبش پایان میپذیرد و نه تاریکیها جز به آن روشن میگردد”. (نهجالبلاغه خطبه ۱۸).
جایگاه رسالت
سؤال دوم این قلم، “جایگاه رسالت «در تئوری “رویاهای رسولانه» بود. رسالت پیامبران، به ویژه رسالت پیامبر اسلام از موضوعات کلیدی قرآن است. رسول در زبان عربی نامهرسان است و پیامبران اصطلاحاً نامه پروردگار را به امتها میرساندند. در برنامه رسالت، مردم “هدف”، و پیامبران “واسطه”اند. خدا رسولان را برای بشارت و انذار فرستاد تا مردم پس از پیامبران حجتی علیه خدا در گمراهی نداشته باشند (نساء ۱۶۵). این حقیقت از شدت وضوح نیازی به ارائه آمار آیات ندارد، اما در تئوری”رؤیای رسولانه”، از آنجایی که پیام الهی مبهم و نیازمند خوابگزار است و اصلاً مؤلف قرآن خود پیامبرمیباشد، عملاً رسالت منتفی یا کمرنگ شده است. این سخن صاحب نظریه “رؤیاهای رسولانه” است که:
“کافی است که ورق را برگردانیم و انسانی الهی را فاعل و خالق این اثر سترگ ببینیم که با همه “انسانیت”اش در قرآن نشسته است و هرچه میگوید و میبیند، تجربهای از افق دید او و درخور ظرفیت خِرَد و خیال او، با فاعلیت تام و تمام اوست؛ آنگاه مسئله کلام الهی حل و منحل خواهد شد و کلام محمد (ص) بهجای کلام خدا خواهد نشست… همه اینها مقتضای انسان بودن مؤلف آن دفتر فاخر است که احوال و اطواری متغیر دارد، و گاهی بر طارم اعلی مینشیند و گاه تا زیر پای خود نمیبیند”.
در این تئوری، با “حل و منحل شدن کلام الهی” و جایگزینی کلام محمد (ص)، اگر هم چیزی از رسالت باقی بماند، رسالتی است که خود پیامبر “در ظرفیت خِرَد و خیال” خود تصور کرده است! رسالتی بر مبنای “احوال و اطواری” متغیر که معلوم نیست تکلیف مردم چه میشود؟ چگونه میتوان باور کرد پیامبری که به امانت و صداقت شهره بوده، خود نمیدانسته یا میدانسته و به مردم نگفته سخنانش رؤیاهای خود از عالم بالا، نه الزاماً کلام مستقیم الهی است؟ و شگفت اینکه احدی از یارانش نیز که در هوای قرآن تنفس میکردند و ضربان قلبشان با آن میزد و جان و مالشان را در راه حق میدادند، کوچکترین تردیدی در اصالت”کلامالله”بودن کتاب نکردند! به قول مولوی:
گرچه قرآن از لب پیغمبر است / هر که گوید حق نگفت او کافر است (دفتر ۴-۲۱۲۳)
گفت پیغمـــبر که آواز خــــدا / میرسد در گوش من همچون صدا
مُهر در گوش شما بنـهاد حق/ تا به آوازِ خـــــــدا نارد سَبـــــــــَق
نک صریح آواز حق میآیدم/ همچــــــو صاف از دُرد میپالایدم (دفتر ۳- ۲۸۹۳)
به سخن صاحب تئوری: “مادامی که دست خداوند را در قرآن مستقیماً در کار ببینیم و محمد (ص) را در تجربه وحی، منفعل محض بشماریم و قرآن را محصول علم بیکران باری تعالی بدانیم، این معضلات هیچگاه حل نخواهد شد”.
اما چه کسی پیامبر را منفعل محض شمرده است؟ کیست که نداند گیرنده و حامل وحی الهی شدن، مستلزم چه اوج و عروجی است و تا قابلیت و ظرفیتی نباشد فاعلیتی صورت نمیگیرد؟ اما “محصول علم بیکران الهی بودن” قرآن را، این قلم از قول خدا نقل میکند؛ آنگاهکه فرشتگانش را به شهادت میگیرد که این آیات از منبع “علم” او نازل شده است: لَٰکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ ۖ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِکَهُ یَشْهَدُونَ ۚ وَکَفَیٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا (نساء ۱۶۶).
سؤال اینجاست که اگر گیرنده وحی محتوای آن را جز با خوابگزار نمیفهمیده، چگونه “ابلاغ آشکار پیام”که به کرّات خدا به او فرمان داده، صورت گرفته است؟ پاسخ صاحب نظریه این است که: “افزون بر قرآن، کلمات پیامبر را هم در اختیار داشتند که به تصریح امام علی، در سهولت فهم از قرآن سبق میبرد”.
دراینصورت اگر پیامبر از رؤیای خود راز گشایی کرده باشد، چه نیازی است به خوابگزار؟ و اگر نکرده، مشکل به قوت خود باقی است. در اطاعت و تبعیت از پیامبرمکرم و بهره بردن از کلمات گهربارش تردیدی نیست، اما در هیچ آیه قرآن فهم آیات را متوقف و موکول به شرح رسول نکرده و مسلمانان را مستقیماً به “ما انزل الله” ارجاع داده است.
اصلاً بهتصریح قرآن، پیامبران مردم را بهجای وابسته کردن به خود، به کتاب الهی ارجاع میدادند تا خودشان از طریق تعلیم و تدریس آن ربّانی شوند (آل عمران ۷۹). بهراستی چگونه اعراب بادیهنشین، حداقل در قرون اولیه پیشرفت اسلام، توانستند بدون خوابگزار ندای آن منادی ایمان را بشنوند و دنیا را متحول سازند، ولی ما در هزاره سوم هنوز نیازمند خوابگزاریم!؟ خوابگزاری هم اگر برای تأویل رویاهای رسول پیدا شود، از کجا میتوان به صدق تأویلش باور آورد؟ مگر آنکه از رسول بالاتر باشد!
صاحب نظریه از سخنان شیخ اشراق و دیگران در باب رؤیا، رؤیاهای ابراهیم و یوسف، معراج پیامبر، انواع خوابها و اینکه خواب یک جزء از ۴۶ جزء نبوّت است، برای اثبات رؤیای رسولانه شاهد آوردهاند، همه این شواهد در واقعیت داشتن رؤیا درست است، ولی دلیل رؤیا بودن قرآن نمیشود، کما آنکه تورات و انجیل هم رؤیا نبود. پیامبر مکرم اسلام البته رؤیاهای صادقه هم میدید، و قرآن نیز در دو مورد سربسته به آن اشاره کرده (اسراء ۶۰ و فتح ۲۷)، اما حساب قرآن را از این رؤیاها جدا کرده است.
قرآن و معجزات علمی
این قلم به شگفتیهایی که با پیشرفت علم از معضلات قرآن مکشوف گردیده، و به کشف اهل رقم و ریاضیات از نظم عددی حروف و کلمات این کتاب، که دلالت بر منشاء غیر بشری داشتن آن میکند، اشاره کرده بود. صاحب نظریه رؤیا را نیز بیان مکانیزم وحی و زاینده همان معجزهها شمرده است. حالآنکه ازفرضیه”کلام محمد” دانستن قرآن و خالق قرآن دانستن آن رسول، که بشری همانند دیگران بود، نمیتوان ذکر حقایقی که قرنها بعد مکشوف گشته و وجود چنان نظمی را در قرآن انتظار داشت. اگر هم کلام محمد واجد خصوصیات کلامالله باشد، دراینصورت چرا باید نظرات علمی قرآن و ذکر وقایع تاریخی آن را، اظهارنظرهایی ابطالپذیر و برگرفته پیامبر از نظریات رایج زمانه خود بدانیم؟
ارجاع موضوعاتی همچون “هفت آسمان” و “شهاب و شیاطین” به عالم “رؤیای رسولانه”، هیچ گرهای از مشکل این تئوری را در غیاب خوابگزار نمیگشاید. اما مشاهدات علمی چند دهه اخیر از فعلوانفعالاتی که در طبقات جوّ زمین جریان دارد، بهوضوح آنچه را، از درک و دید کلیه مفسرین، در فقدان چنان دانش و ابزاری پوشیده بود، آشکار کرده است. تحقیقات مستند و کاملاً علمی دانشمند اهل ترکیه “هارون یحیی” و پیش از آن، کتاب “هفت آسمان”نوشته قرآن پژوه هموطن و فیزیولوژیست و متخصص اعصاب و روان، دکتر کریم رستگار، بهوضوح این پدیده را که در قرآن به زبان قابلفهم معاصرین نزول شرح دادهشده، به زبان علمی امروز نوشته و تصاویر واقعی آن را در دیویدیهای مختلف نشان دادهاند.
نتایج و دستاوردهای علوم دقیقه را که مبتنی بر مشاهدات و تجربه و آزمایش و آمار و عدد و رقم است، نمیتوان همچون ذوقیات ادبی و رؤیا و روایت بهراحتی نادیده گرفت؛ از کشف دانشمند مصری “عبدالرزاق نوفل” در کتاب” معجزات عددی در قرآن مجید” گرفته تا کتاب “سیر تحول قرآن” (نوشته مرحوم مهندس بازرگان) که به گفته شادروان شریعتی:
“… من کشف ایشان را درباره قرآن درست، بی مبالغه، شبیه کار گالیله درباره منظومه شمسی و نیوتن درباره جاذبه و پاستور درباره بیماری… میدانم. آنها کلید وحی طبیعی را بهدست آوردند و ایشان کلید وحی الهی را… آنچه دستگیرم شد چنان خارقالعاده بود که ناگهان احساس کردم که به قرآن یک ایمان علمی پیدا کردم. ایمان علمی، همچنان که به منظومه شمسی یا ترکیب آب یا حرکت بادها ایمان دارم. یعنی دیدم که “وحی” است! دیدم! … این حادثهای است در علم مذهب. این تنها اثبات قرآن و وحی نمیکند، اثبات وجود خدا و غیب رامیکند، آنهم اثبات خدا نه با زبان عرفان و اخلاق و فلسفه و عقل، نه، با علم، آنهم علوم دقیق و آنهم دقیقترینش ریاضی!”(گزیده از نامه دکتر شریعتی به این قلم).
صرفنظر از نویسندگان مسلمان، منصفان بسیاری از اهل کتاب، از جمله جراح فرانسوی دکتر”موریس بوکای” در کتاب “تورات، انجیل، قرآن و علم”، از اینکه در قرآن سخنانی در باره پدیدههای طبیعی یافت میشود که تنها معارف علمی جدید اجازه درک معنی آنها را میدهد، شگفتزده شده و تاکید کرده است:
“من بدون هیچگونه پیشداوری و با واقعبینی تام، بررسی وحی قرآنی را با جستجوی درجهی سازگاری آن با دادههای دانش نوین، آغاز کردم… در پایان برایم روشن شد که قرآن هیچ مطلبی که از نظر علمی جدید انتقادپذیر باشد، ندارد… میدانیم که برای اسلام دین و دانش مانند دو خواهر دوقلو بهحساب میآیند. آموختن علم از آغاز جزء دستورات دینی بود، بهکار گرفتن این دستور شکفتگی علمی معجزآسایی را در دورهی بزرگ تمدن اسلامی به دنبال داشت و غرب از آن، پیش از “تجدید حیات علمی”اش تغذیه کرد”.
معانی مجازی واژهها
کلمات بسیاری همچون تسبیح، عرش، جن، شیطان، ملک و امثالهم در قرآن آمده است که در نظریه “رؤیای رسولانه” به همان معنای ظاهری و صُوَر رؤیایی آن برگردانده شده است که برای فهم آن باید منتظر ظهور خوابگزاران شد، حالآنکه این کلمات مجازی را، به شیوه تفسیر قرآن با قرآن، میتوان با ارجاع به موارد حقیقی آن فهم کرد؛ فرضاً اگر تمامی مشتقات کلمه جن (مثل جنین و جنون و جنان و…) دلالت بر نوعی پوشیدگی میکند، میتوان بهجای تصور “موصوفِ” معین، سراغ “وصفِ” پوشیدگی و جامعیت کلمه رفت.
اما سخن صاحب تئوری درباره”پستیوبلندی بلاغت قرآن درآیات و سُوَر مختلف” و دلیل گرفتنش بر بشری بودن کلام قرآن و تأثیر پذیرفتن آن از تفاوت حالات روحی جسمی پیامبر، بههیچروی قانعکننده نیست. اگر قرآن فقط کتابی ادبی بود، شاید معیار بلاغت میتوانست ملاک داوری باشد. اما چگونه میتوان کتابی را از طبیعت و شریعت، جنگ و صلح، دنیا و آخرت و، احکام و اخلاق و صدها موضوع مختلف سخن میگوید، تنها با ملاک بلاغت مورد داوری قرارداد؟ این مقایسه به این میماند که اعضاء و جوارح بدن را مورد مقایسه قرار داده و فرضاً مغز و قلب را با موی و ناخن مقایسه کنیم و حکم بر پستیوبلندی در حکمت سازندهاش بدهیم. خداوند هر جزء و سوره و آیهای را بهجای خود و بهطور کامل برای منظوری معین نازل کرده است؟
متشابهات قرآنی
صاحب تئوری همه آیات معاد را رؤیایی دانستهاند که با کوتاه بودن دست ما از دامان خوابگزار، گره هیچ گزارهای از آن گشوده نمیگردد، در عوض با ارجاع آن به طبقهبندی”متشابهات” قرآنی، زبان تشبیه ما را به فهم نسبی و دنیایی آن وعده وعیدها نزدیک و بیم و امیدی بیشتری ایجاد میکند، هرچند تأویل آن تا تحققشان در قیامت امکانپذیر نخواهد بود.
درست است که به گفته ایشان “رنگ و بوی فرهنگ عربی و قبائلی و تاریخمندی آن، مثل توصیف بهشت به پسند اعراب حجاز”، به منظر و مشام تلاوت کننده قرآن میرسد، اما اگر قرآن در این عصر هم نازلشده بود، همان منظورها و مفاهیم را به پسند و به فراخور فرهنگ مردم این روزگار بیان میکرد و دراینصورت نیز همان سؤال برای مردم هزارههای بعد مطرح میشد! بهراستی آیا برای یهودیان و مسیحیانی که کتابشان در سدههای قبل از قرآن نازلشده هم این سؤال مطرح میشود، یا آنها به محتوای کتاب، مستقل از ظرف زمانی آن نگاه میکنند؟
دلیل دیگر صاحب تئوری بر اثبات “کلام بشر بودن” قرآن این فراز است:”چهره بشری خداوند در قرآن که گاه غصب میکند و انتقام میگیرد، و گاه خشود میشود و شفقت میورزد”. اما در قرآن بارها تاکید شده که خداوند این حقایق را به زبان بشری”نازل” و بر لسان پیامبر جاری کرده است. هم چنانکه گفتهاند: چونکه با کودک سروکارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد. بدیهی است کاربرد کلمات: غضب، انتقام، عذاب، رضایت و شفقت و امثالهم برای فهم مخاطبان آن است وگرنه خدای آفریننده میلیاردها کهکشان از آفریدههای خود تأثیری نمیپذیرد. چرا معانی مجازی این کلمات را نادیده بگیریم و بهظاهر آن استناد کنیم؟ اصلاً آیا راه دیگری برای پیام فرستادن به یک موجود، بهغیراز امکانات دریافت آن وجود دارد؟
استناد به پراکندگی ظاهری قرآن نیز قیاسی معالفارق است؛ آری گفتار ما آدمیان محدود به میدان درک و دانش و دیدمان است، اما خدایی که خالق زمان و مکان و طبیعت و شریعت و مطلع از گذشته، حال و آینده است، در نظامی هماهنگ و مرتبط، این مجموعه را مطرح میسازد و از ما نیز انتظار دارد نگاهی فرازمانی فرامکانی داشته باشیم. بینظمی ظاهری قرآن و تغییر ضمایر و زمان آیات برای ما که عادت کردهایم اگرفرضا تاریخ یا جغرافیا… میخوانیم، فقط در جزئی از آن متمرکز شویم، غیرعادی است. اما اگر از اسارت این عادت آزاد شویم و در تلاوت و تدبر قرآن جامعنگر باشیم، همه آن پراکندگیهای ظاهری را به گونه شگفتانگیزی باهم در ارتباط و پیوند میبینیم.
ناظری از بیرون بر ابلاغ وحی
صاحب تئوری با استناد به آیه ۱۶ سوره قیامه که بهوضوح نشان میدهد گوینده کلام بیرون از ذهن و مسلط بر زبان پیامبر است، گفتهاند:”… ناظری درونی/ بیرونی (خدا یا جبرئیل به زبان تئولوژیک) او را نهی میکند و میگوید بگذار تا رؤیا به انجام رسد، آنگاه آنها را بر مردم بخوان”. (لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ).
باید پرسید این ناظر بیرونی یا درونی “ما” (اول شخص جمع) کیست که از پیامبر میخواهد حتی زبانش را هم برای بیان آنچه به او وحی میشود حرکت ندهد؟ کیست که نزول و به هم پیوستن حروف و الفاظ را خود به عهده گرفته و به پیامبر فرمان میدهد هرگاه ما خواندیم، تو از خواندن ما تبعیت کن، بیان بعدیاش هم با ماست؟
همه حرف در مورد همین ناظر بیرونی یا درونی است، اگر چنین ناظری بر گفتار پیامبر وجود داشته، پس قرآن کلام مستقیم خدا و مصون از خطا و تاثیرات ابطال پذیر بشری است. سه آیه انتهایی سوره جن بهوضوح نشان میدهد که خدا در ابلاغ کلامش به بندگان، رصدی بر پسوپیش (دریافت و انتقال) پیامبران قرار داده تا بداند دقیقاً آن را رساندهاند.
خداوند وحی را از مقوله “روح ” نامیده و به پیامبر فرموده: “ما اینچنین روحی از امر خویش را بر تو وحی کردیم” (شورا ۵۲)، بار دیگر فرموده: “از تو درباره روح میپرسند، بگو روح (مقولهای) از امر ربوبی است و به شما جز مختصری علم داده نشده است” (اسراء ۸۵). به راستی ما در چه عمقی از اقیانوس علم قرار گفتهایم که بتوانیم ماهیت وحی را با اطمینان به “رویاهای رسولانه” تعبیر نماییم؟
بر باور صاحب نظریه: “قدرت تبینی این نظریه و”پوشش دادن”اش به دادههای قرآنی چندان است که آن را از فرضیات رقیب محتملتر و موفقتر مینماید. همین فراگیری دادههاست که عین دلیل بر صحت یا تأیید فرضیه است….”. داوری در این باور البته باخداست، اما کسانی که با رؤیا شمرده شدن این کتاب، شاهد سلب اعتماد بسیاری مؤمنین از اصل و اساس دین میباشند، داوری دیگری در میزان توانایی و توفیق این تئوری در حل معضلات وحی دارند.
عبدالعلی بازرگان
۱۶ خرداد ۱۳۹۵- ۵ ژوئن ۲۰۱۶
منبع: زیتون