رویا های پیامبر و تبیین اشعری گرایانه جدید
تقی رحمانی: مقدمه: قران در جامعه ما حضور ملموس دارد، منتقد و معتقد با پرداختن به آن حضورش را تائید می کنند. در دوران معاصر متن مانند گذشته مورد توجه و هم سوال و هم تبیین بوده است.
برای نمونه در دوران معاصر و با توجه به سرمشق های روشنفکری معاصر، از متن قران پرسش های متفاوت شده است.
در سرمشق اول روشنفکری سخن این بود: ۱- که قران چه می گوید ۲- در سرمشق دوم سخن بود که قران برای که می گوید ۳- در سرمشق سوم یا فعلی پرسش این است که قران را که گفته است .پیامبر یا خدا؟
در این مسیر مجتهد شبستری و هم دکتر سروش تلاش کرده اند که تبیین خود را در این مورد که قرآن را که گفته است را بیان کنند.البته باید توجه کرد که دکتر پیمان سالها قبل معتقد بود که لفظ ،لفظ محمد است اما محتوا الهام خداوند است.
این نوشتار به نقد و بررسی بخشی از نظریه دکتر سروش می پردازد.
زمانی اندیشمندی در مورد دکتر سروش گفت، عقل گرایی سروش می تواند با توجه به نگاه وی به عرفان به خصوص به مولانا به نوعی اشعری گری ختم شود چرا که با عقل فلسفی خود در تبیین موارد ایمانی دچار مشکل می شود. زیرا راه ایمان برای سروش از مسیر دریدن پرده عقل فلسفی میسر می شود، این دریدن هم به اشعری گری جدید راه می برد.
به نظر می رسد که در تببین وحی، پیامبر در مقالات رویای نبوی که به تجربه نبوی مجتهد گوشه می زند این اتفاق رخ داده است منتها دکتر سروش اشعری نشده است اما به یک باره برای رد تناقض هایی که در متن می بیند محک عقلی – فلسفی بسیاری از تبیین های قران را به رویا های محمد واگذار کرده است. به عنوان نمونه محمد در رویا دیده است که ربا خوار را طلا و نقره را بر جانش آتش میگذارند. یا گزاره هایی در باره جهنم و بهشت و برزخ و احوال انبیا را شامل در رویا دیدن پیامبر دانسته است.
تلاش سروش در نظریه رویا های محمد به نوعی غلبه بر سیطره عقل فلسفی از نوع تحلیل است منتها نه برای شکست دادن این عقل بلکه با خارج کردن این عقل از دایره قضاوت ادعاهای قران است.
چرا که برخی از تبیین های قران را که عقل فلسفی دکتر سروش نمی پذیرد را باید طوری تبیین کرد که فیلسوفی بر سر ایمان خود می لرزد اما ایمان را در دست خود نگه داشته است، ایمانی که در محیط عقل فلسفی مانند گلوله آتش است در دست نگه دارنده آن.این اندیشمند دکتر سروش است که در تاب و ایمان خود به متن قران راهی برای فشار و چون و چرای فلسفه تحلیل یافته است که متن را در عمل از پرسش این چنینی خلاص کند.
با این حال تبیین سروش از همان محدودیت عقل فلسفی رنج می برد که ویژگی انتزاعی و کلان گو و کلی گوست و در تبیین خود می خواهد با یک متد یا روش کل موضوع را تبیین کند یا کل مقوله را تبیین کند. این نگاه از بالا به مقولات دیگر در فلسفه برای تبیین مقوله ها، که به نوعی تسخیر و حتی گاه تحقیر مقوله آن می انجامد ریشه دار است.رابطه عقل فلسفی با دین و عرفان و حتی هنر چنین بوده است.
در نظریه رویا های پیامبر، تلاش شده که نسلی از کیمیا گرانی به نام خواب گذار به جای مفسران بر آیند که مشکل فهم قران را بر طرف کنند. در ضمن وی می گوید هیچ خوابگذاری را در چشم انداز خود اکنون نمی یابد این سخن بس ناامید کننده است چرا که متد تبیین باید قابل انتقال باشد در غیر این صورت این نظریه می شود برداشت شخصی که قابل اثبات و تبیین برای دیگران فعلا در حال حاضر نیست.
نظریه سروش در باره رویا های نبی است که آن را رویای صادق می داند اما دلیلی قابل تعمیم برای صادق بودن آن ارائه نمی دهد اما چون به محمد ایمان دارد پس صداقت آن را تائید می کند. در حالیکه عقل فلسفی چنین ادعایی را نمی پذیرد، صدق و کذب گزاره باید ثابت شود . اقبال لاهوری برای گریز از این دامگاه عقل فلسفی که تبیین خود را ملاک می گیرد محک عملی تجربه پیامبرانه را هم به میان اورده است . اما مورد سروش در مورد مسئله معاد و جهنم و بهشت و رستاخیر به طور کلی مورد محک عملی هم قرار نمی گیرد چرا که هر فرد که به ان سو برود به این سو باز نمی گردد تا در باره رستاخیز از وی سوال شود تا تجربه خود را بگوید تازه گفتن تجربه این فرد را هم عقل فلسفی به راحتی نمی پذیرد چرا که این عقل فلسفی آن هم نوع تحلیل خود دوش و متد مشخصی برای تبیین مسائل دارد.
پس ادعای سروش با توجه به عقل فلسفی نه قابل محک عللی و نه قابل محک عملی در مورد رستاخیر است .
حال باید پرسید که وی چه مشکلی از فهم قران را با این تبیین حل کرده است؟
از طرفی سروش از واژه رویا استفاده کرده است این واژه در ادبیات فارسی بار خود را دارد که به حالتی از متفاوت از بیداری تفسیر می شود.به کار بردن واژه رویا که بس کلی و کانالی برای فهم برخی از مسائل است که حصولی درک نمی شوند نمی تواند یک نظریه را توضیح دهد. چرا که شهود ،حالت عرفانی و عالم مثل و غیره همه راه در رویا دارند. چنین کلی گویی چه چیزی را حل می کند؟ یک نظریه باید با نام یا مسمای اصلی خود به سمت مشخصی میل کند.
با این حال دغدغه سروش را باید درک کرد. فیلسوفانه زیستن و هم مومنانه به متن نگاه کردن آسان نیست. اما فلسفه ویژگی هایی مانند کلان گو ، تبیین گر ا ،اما این فلسفه بس پر تنوع و متحول در زمان بوده است با این وصف دغدغه دکتر سروش اگر چه ستودنی است اما جواب این دغدغه که تبیین بحث رویا های پیامبر را باعث شده نمی تواند خالی از اشکال فراوان باشد. اما باید توجه داشت که تبیین های فلسفی عمر طولانی ندارند در عوض علوم دقیقه نسبت به دانش خود مطیع تر هستند و متواضع هم می باشند در حالیکه به تعبیر اقبال لاهوری فلسفه به مانند دین می خواهد دیگری را در شناخت در آورد. این در شناخت در آوردن به تحمیل روش و متد بر دیگری هم می انجامد که در عین شناخت محدودیت خود را برای شناخت دیگری اعمال می کند. به این ویژگی باید توجه داشت .هابرماس در این این مورد عرصه تفکیک زبان علم و فلسفه و دین را مطرح کرده است که می توانند بر سر گزاره های مشترک با هم گفتگو کنند بدون این که یکدیگر را در تسخیر روشی خود در آورند.
اما مهم تر آن است که کیمیای روشی را ساختن , تبیین کردن بتواند همه متن قران را که گفتاری هم بوده در شرایط متفاوت هم بیان شده انجام دهد را باید کنار گذاشت چند تبینی بودن متون انسانی هم امری بعید نیست.
شاید نا کارآمد بودن این نظریه را بتوان در بهت مهندس بازرگان که ۵۰ سال است قران پژوهی می کند در یافت که در مناظره اعلام کرد که از این تبیین سروش هیچ نسبتی با قران نیافته است.
منبع: ملی مذهبی