نکتههایی درباره گردوغبار در مدرسه نواندیشی دینی
حمیدرضا جلائی پور: منظورم از مدرسه نواندیشی دینی همان فضای آگاهیبخشی (در بخشی از عرصه فکری ایران) است که در آن احیا و اصلاح دینی (به تعبیر محمود صدری) و بازسازی فکر دینی صورت میگیرد. بنا به یک سنخبندی (به نقل از آرش نراقی) میراث نواندیشی دینی در این مدرسه در سه سنخ جای میگیرد ـ سنخ «اصلاح فکر دینی» از مطهری تا قابل و کدیور؛ سنخ «بازسازی فکر دینی» از اقبال تا سروش و شبستری؛ و سنخ «معنویت گرایی فرادینی» مانند ملکیان. اصلاحطلبان هرکدام بنا به فراخور تربیت دینی، سیر فکری و مطالعات، و شبکهای که در آن قرار دارند (و زمینه های دیگر) به یکی از این سنخها نزدیکترند.
در جامعه ایران فرایند احیاگری و اصلاحطلبی دینی با فرایند «اصلاحگری سیاسی» با هم رابطه تعاملی دارند و جزیرههای جدای از هم نیستند و اصلاحطلبان شایسته نیست بیاطلاع از کنار چالشهای کنونی نواندیشی دینی عبور کنند. هر سه جریان بالا در کمک به بسط اصلاحات سیاسی همداستان و همپیمان بودهاند و در برداشتن موانعی از جنس فکر دینی در مسیر دموکراسی کامیاب بودهاند.
در ماههای اخیر بعد از طرح نظریهی «رویاهای رسولانه» و واکنشهای به آن در مدرسه نواندیشی دینی گردوغباری ایجاد شده که فضای روشنگری و نقد و بررسی را در این مدرسه آسیب زده و غبار تندیها و حواشی فضای گفتگوهای استدلالمحور بین چهرههای این مدرسه را آلوده کرده است. (بخشی از این تندیها در این نوشتهی محمد سهیمی گزارش شدهاند)
اجازه بدهید به زمینهای که این گردو غبار از آن برخواست اشاره کوتاهی بکنم. استاد عبدالکریم سروش، ضمن طرح نظریهی «رویاهای رسولانه» تصریح داشتهاند که تجربهی نبوی و وحیانی قابل فروکاهش است به آنچه در رویاهای پیامبر میگذشته است. به تعبیر دیگر نوعی از خوابهای معنوی و گزارششان و دعوت دیگران به پیروی از اقتضائات این خوابها و اعتماد دیگران به آن (مثلا بر اساس شم نبیسنج که به تعبیر غزالی همه میتوانند داشته باشند) برای نبوت کافی است و برای تعبیر قرآن به روانکاوی و علم تعبیر خواب نیازمندیم. پیش از این هم بسط تجربهی نبوی توسط دیگران را ممکن و مثلا در مورد مولوی محقق میدانستند و شان مولوی را از پیامبر و شان مثنوی را از قرآن، اگر نه بالاتر، که پایینتر محسوب نمیکردند. خود دکتر سروش صراحتا ادعای تجربهی نبوی نکرده است اما به نظرِ آرش نراقی و اکبر گنجی با توجه به اینکه ایشان هم از خوابهای معنویاش گزارشهایی منتشر کرده و تصریح کرده است که اشعاری در خواب به او وحی میشود و از آنجا که نظرا بسط تجربهی نبوی با همین خوابهای معنوی را ممکن میداند، ادامهی این مسیر میتواند به فرقه یا دین جدید بیانجامد. دکتر سروش هم در پاسخ به تندی به هر دو نقد بیاعتنایی کردهاند و آن را سیاسی و مغرضانه ارزیابی کردهاند.
شخصا با شیوهی توجیهگرایانه و سیاقِ نقدهای اکبر گنجی مخالفم و با محتوای این یادداشت محمدعلی مجاهدی همراهم و به شیوهی طرح اجمالی و انتخاب تعبیر فرقهسازی و نیتکاوی آرش نراقی در یادداشت اولاش منتقدم، ولی به نظرم هر دو نقد حاوی نکاتی است که ارزش پاسخ استدلالمحور دارد. این منتقدان از نویسندگان این مدرسه، شاگردان عبدالکریم سروش و نیکخواهان این جریاناند و نقدشان – ولو با خطا – مصداق برخورد سیاسی مغرضانه نیست و شاید بعضی از مواردی که استشمام کردهاند و طرحش از خطایی در آینده پیشگیری کند یا لااقل فرصتی است برای روشنگری و ابهامزدایی عبدالکریم سروش در پاسخ. حتی اگر خود استاد سروش هیچ نوع تجربهی معنوی نبوی یا خواب رسولانه نداشته باشد، بر اساس نظریه ایشان دیگران میتوانند چنین ادعایی بکنند. محسن زندی هم در نوشتهاش با عنوان «رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا، تتا، و دلتای محمدی (ص)» استدلال کرده است که اگر واقعا طبق دعوت عبدالکریم سروش پای روانکاوی و خوابشناسی علمی را برای تحلیل و تاویل قرآن باز کنیم، قرآن فروکاسته میشود به بازتاب آرزوها و ناکامیها و زندگی ۶۳ سالهی پیامبر در محیط عربی چهارده قرن پیش (رجوع کنید به: اینجا). نقدهای بسیاری از نواندیشان دینی شاخص به این نظریه و ابهامات و ناسازگاریهای درونی و نتایجش هم معتنابه و در خور پاسخ از سوی استاد سروشاند.
به نظرم استاد سروش «یکی از ده متفکر تاثیرگذار صد ساله ایران» است و همهی ما شاگردان او بودهایم و مدیون تلاشها و نظرورزیهای او هستیم، ولی این شان ویژهی او، آرای او را از نقد – و لو صریح و رادیکال – معاف نمیکند. و به نظرم نقدهای آرش نراقی، محمد سهیمی و اکبر گنجی، از جمله نقدهاییاند که شایستهی پاسخاند، نه فروکفتن در نیم جمله، گرچه شخصا با هر سه منتقد اختلاف نظر دارم. شایسته و اخلاقی این است که وقتی منتقدان از چهرههای شاخصاند، خود نویسنده به منتقدان پاسخ بدهند و به پاسخ هواداران اکتفا نکند. این درست است که سهم کار فکری سروش با گنجی و نراقی در مدرسه نواندیشان دینی هماندازه نیست و خود منتقدان هم به شاگردی عبدالکریم سروش معترفاند، ولی هر دو منتقد جدیاند و نویسندهی کیهان نیستند! به نظرم آرش نراقی، با همهی نقدهایی که میتوانیم به آثارش و نقدش داشته باشیم، قویترین شاگرد عبدالکریم سروش و در فلسفهی اخلاق و الهیات نواندیشانهی اسلامی، در کنار ابوالقاسم فنایی، قویترین چهرهی این مدرسه است. اینکه سروش دباغ (فرزند عبدالکریم شروش) گنجی را بولتننویس سپاه بخواند و در پاسخ به نقد او – ولو پرخطا – حملهی شخصی تند و غیر منتظره بکند به ضرر این مدرسه است. هر دو منتقد از نزدیکترین یاران عبدالکریم سروش بودهاند و سایر منتقدان شاخص این نظریه هم از چهرههای اصلی این جریاناند و مغرضانه و سیاسیخواندنِ نقدشان نیتخوانی ناروا است.
اجازه بدهید به یک رفتار خوب در تاریخ این مدرسه اشاره کنم. من بعنوان یک دانشآموز مدرسه نواندیشی دینی با پروژه «از کنار دین گذشتن ملکیان به نام معنویت» همراه نیستم. ولی مصطفی ملکیان یک خصیصه عالی و اخلاقی (و به لحاظ منشی و روشی قابل دفاع) دارد و آن هم این است که وقتی او را نقد میکنید، ولو رادیکال و پرخطا، به طور برابر کنارت مینشیند، خوب گوش میدهد، جواب را خودش میدهد، به اطرافیان احاله نمیکند و هیچ وقت نقد منتقدان را با برچسب مغرضانه یا سیاسی بیمقدار نخوانده است، حتی وقتی از سوی چهرههای فکری راست افراطی در قم طرح شدهاند، چه برسد به دوستان و شاگردان. یا محمد مجتهد شبستری نقدها را گوش میدهد و بعدا در کلاسهایش به آن جواب میدهد، بدون نادیده گرفتن منتقدان یا سیاسی و مغرضانه خواندن نقدهایشان. متاسفانه عبدالکریم سروش در بحثها و نقدهای برابر کم شرکت میکند. در حالیکه پیامد مهم التزام به «عقلانیت نقاد» نیازمندی محقق به نقد و باور او به ظرفیت گفتگو برای یافتن خطا است. نیمی از میراث مکتوب هابرماس پاسخهایی است که به نقد دیگران داده است. استاد سروش هم در موارد کمشماری – از جمله در پاسخ به آیت الله سبحانی و عبدالعلی بازرگان – چنین کردهاند اما در موارد پرشمارتری منتقدانش را به زبان تحقیر یا به تندی و بدون انصاف مورد انتظار نواخته است (از حداد عادل و داوری اردکانی تا خاتمی و فرهادپور و نراقی و گنجی). شایسته است پاسخهای متین و استدلالمحور به شاگردان سابق او و چهرههای معتنابه کنونی این جریان و حتی منتقدان رادیکال ولی نیکخواه هم داده شود. منتقدان اصلی و جدی «رویاهای رسولانه» بخش اعظم نواندیشان دینی را تشکیل میدهند و کاش با آنها همچون بولتننویسان کیهانی برخورد نشود.
به نظر میرسد این گرد و خاک در مدرسه نواندیشان دینی جز با التزام به قواعد و آداب گفت و گو آرام نگیرد.
منبع: زیتون.