جهان اسلام باید میان تداوم رادیکالیزم یا دموکراسیسازی، یکی را انتخاب کند
داوود فیرحی: با ظهور بهار عربی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، بسیاری امیدوار بودند جریانی از دموکراسیسازی در کشورهایی همچون، مصر، تونس، لیبی، سوریه و بحرین آغاز شود. از طرفی اخوانالمسلمین به عنوان گروهی اسلامگرا و پیشرو در عقاید دموکراتیک اهل سنت، تلاش فراوانی را برای ایجاد یک جریان قدرتمند برای به دست گرفتن رهبری دموکراتیک این کشورها به راه انداخت اما در مصر حکومت اخوان بیش از یک سال دوام نداشت و محمد مرسی رییسجمهوری اخوانی این کشور سرنگون شد.در لیبی نیز اختلافهای داخلی به جایی کشیده شد که این کشور پس از پنج سال بحران هنوز در شرایط بیثباتی به سر میبرد. سوریه نیز با جنگ داخلی گسترده و مبارزه با داعش دست و پنجه نرم میکند. در بحرین نیز کماکان دیکتاتوری ادامه دارد اما تنها کشوری که توانست از مسیر دموکراسیسازی موفق خارج شود، تونس بود؛ کشوری که در آن حزب النهضه با رهبری راشد الغنوشی و وابسته به اخوان المسلمین اگرچه پس از بهار عربی قدرت را در دست گرفت و حدود سه سال رهبری کشور را برعهده داشت اما توانست با تهیه یک قانون اساسی مدون کشور را در مسیر دموکراسیسازی هدایت کند و با وجود چالشهای متفاوت به صورت دموکراتیک از قدرت کنار رفت تا از حزب النهضه و شخص غنوشی به عنوان یک استثنا و یک الگو در جهان عرب نام برده شود. حالا در سال ٢٠١۶ و با گذشت پنج سال از بهار عربی در تونس کنگره دهم حزب النهضه برگزار و غنوشی اگرچه مجدد به عنوان رهبر حزب انتخاب شد اما در سخنان خود مسیر جدیدی را برای حزب النهضه انتخاب کرد و تونس را بر اهداف اخوان ارجحیت داد تا نشان دهد حزبی نه برای جهان عرب و اخوان بلکه حزبی مدنی برای تونس است. او همچنین نامهای را در ماه آوریل به مجمع اخوان در استانبول نوشت که به نوعی مسیر خود را از هسته مرکزی اخوان جدا کرد؛ از همین رو گفتوگویی داشتیم با حجتالاسلام داوود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران تا پیامدهای ناشی از رویکرد جدید النهضه نسبت به تونس و اخوان را مورد بررسی قرار دهیم.
ارراشد الغنوشی، رییس حزب النهضه که در کنگره دهم این حزب طی هفته گذشته مجدد به این سمت برگزیده شد، اعلام کرد که قصد دارد یک جدایی بین فعالیتهای سیاسی-اجتماعی و فعالیتهای مذهبی حزب ایجاد کند و وارد دو فاز جداگانه شوند. آیا این موضوع را اقدام جدیدی میبینید یا در ادامه روندهای گذشته النهضه این تصمیم اتخاذ شده است؟
سخنان آقای غنوشی، در رسانهها اندکی متفاوت مطرح شده است. در واقع تغییر چندانی در ادبیات غنوشی رخ نداده است چرا که ایشان این گونه گفتند که حزب ما سه مرحله فعالیت داشت. گام نخست جستوجوی هویت پیش از سقوط بن علی و انقلاب مردمی بود. گام دوم تدارک اجماع و مطالبه عمومی برای سقوط دیکتاتوری و انتقال به نهادهای دموکراتیک و گام آخر نیز عبارت بود از فعالیتهای دموکراتیک در داخل تونس؛ ایشان در ادامه سخنان خود که حرف بسیار بسیار مهمی بود، اعلام کرد که حزب النهضه یک حزب سیاسی، ملی، دموکراتیک با الهام از مبادی اسلام است و در بخشی دیگر اعلام کرد که از این پس تلاش میکنیم که بین دو وظیفه دعوت دینی و وظایف سیاسی حزب، تنها وظایف سیاسی حزب را انجام دهیم. معنی این قضیه را باید بیشتر کنکاش کرد زیرا نکات بسیار مهمی در آن نهفته است.
ایشان در مصاحبهای که پیش از برگزاری کنگره حزب النهضه انجام شد تاکید کردند که در تحولات پس از بهار عربی، فضایی برای فعالیت وجود ندارد. آیا این موضوع نگاه متفاوتی را نسبت به گذشته از ایشان نشان نمیدهد؟
من تغییر محسوسی در رفتار ایشان نمیبینم زیرا اکنون تحولاتی در درون جنبشهای اخوانی به وجود آمده است که گفتههای غنوشی به آن اشاره دارد. جنبشهای اخوانی در واقع چند ویژگی اصلی دارند. آنها جماعتی هستند که در کشورها فعالیت میکنند اما همواره ایده فراملی و تبلیغ وحدت در جهان اسلام را داشتند. اما در اساسنامه النهضه به این نکته اشاره شده که این جماعت ابتدا به دنبال وحدت بخشهای آفریقایی عربی و سپس به دنبال وحدت کل جهان عرب و پس از آن کل جهان اسلام هستند. این ایدههای اساسی حزب النهضه تونس بود. جنبشهای اخوانی یک جنبشهای ملی با گرایشهای فراملی بودند که این نخستین ویژگی اخوان به شمار میآید. دومین ویژگی آنها این بود که فراتر از یک حزب عمل میکردند و بیشتر یک جمعیت محسوب میشدند تا حزب، از همین رو در بهار عربی و پس از آن به دلیل اینکه از دموکراسی صحبت میکردند دچار یک چالشی شدند که چگونه میتوان به صورت ملی فعالیت کرد و بخش فعالیتهای فرا ملی و دعوتهای دینی را حفظ کرد؛ در مصر شاهد آن بودیم که اخوان چارچوب خود را حفظ کرد و مجددا برای حوزه سیاسی یک حزب به نام عدالت و آزادی با رهبری محمد مرسی تشکیل داد. در تونس به دلیل اینکه اخوان به گونهای نیست که یک شبکه جهانی را در اختیار داشته باشد اصطلاحا عنوان میکنند که اخوان مصر، اخوانام (مادر) است ولی در تونس این گونه نبود و آقای غنوشی در اینجا باید تصمیم میگرفت که قصد دارد به عنوان یک جماعت فعالیت کند یا یک حزب. ایشان بحث خود را این گونه مطرح کرد که در واقع در قالب یک حزب سیاسی مسلمان فعالیت میکنند و دیگر به صورت یک جماعت اخوانی مانند قبل نخواهند بود. این حرفی بود که در ادبیات آقای غنوشی وجود داشت. همچنین از موضعگیریای که آقای سبسی، رییسجمهور تونس اتخاذ کرد نیز میتوان همین نتیجهگیری را استنباط کرد. سبسی در کنگره دهم عنوان کرد که النهضه یک حزب اسلامی دموکراتیک ملی است و به دنبال دولتی ملی برای تونس مسلمان هستند. این ایدهای بود که سبسی در سخنان خود مطرح کرد. به همین دلیل سخن غنوشی به معنی تغییر به سمت سکولاریسم نیست. ایشان به هیچ عنوان به دنبال سکولار کردن حزب نیست. اگر مجموعه کنگره را دنبال کنید، متوجه میشوید که کل این کنگره ادبیات دینی داشت و حتی افرادی مانند آقای سبسی که به عنوان رییسجمهور و رهبر حزب سکولار ندای تونس شناخته میشد ادبیات دینی را در سخنان خود به کار برد. اکنون النهضه باید بین فعالیت داخلی و خارجی خود و همچنین بین دعوت مذهبی و فعالیت سیاسی یکی را انتخاب کند که به نظر میرسد، النهضه فعالیت داخلی و فعالیت سیاسی را ترجیح داده است. به این معنی که النهضه دیگر مثل یک جماعت در درون شبکههای اخوانی نیست بلکه اکنون تبدیل به یک حزب ملی در تونس شده است که پایگاه مذهبی دارد.
آن گونه که آقای غنوشی مطرح کرد، قصد دارد حزب خود را تبدیل به یک الگو در جهان اسلام کند، آیا النهضه توان این الگوسازی را دارد؟
اکنون دو مساله مطرح است. یکی خواستن و دیگری توانستن است. شبیه همین سوال را خبرگزاری الجزیره از یک تحلیلگر پرسیده بود و در خصوص این موضوع برای همه تحلیلگران یک ابهامی وجود دارد. تونس در شرایط بحرانی جهان عرب یک استثنا است. استثنا به این مفهوم که، علاوه بر برقراری ثبات توانست دموکراسی را نیز در این کشور ایجاد کند. در حالی که پیش از آن ثبات با دیکتاتوری همراه بود و وقتی که به سمت دموکراسی پیش میرفت جوامع آشفته میشد و گذار به دموکراسی دچار اختلال میشد. ولی تونس کشوری بود که در گذار به دموکراسی دچار فروپاشی داخلی نشد بلکه به سمت یک سیاست دموکراسی ائتلافی پیش رفت. سیاست ائتلافی به این معنی بود که اسلامگرایان با غیراسلامگرایان ائتلاف کنند که مطلق گرایی موجود را حذف کنند. در واقع اسلام سیاسی به دنبال اسلامی کردن دولت است، اما غنوشی به دنبال یک دولت مدنی است. دولت مدنی یک دولت صفر و صد مذهبی یا غیر مذهبی نیست بلکه دولتی است که یک توافق مدنی با حفظ ارزشهای مذهبی در آن وجود دارد. شبیه کاری که تا یکی دو سال پیش در ترکیه شکل گرفته بود. اینها به دنبال یک روایت دموکراتیک از رابطه مذهب و دولت هستند. خواست کنونی حزب النهضه اینچنین است. در داخل تونس نیز حال و هوای کنگره دهم حزب النهضه نشان میداد که اعضای حزب از این شرایط راضی هستند. اما اینکه آیا در همه کشورها این مدل شدنی است یا خیر هنوز مشخص نیست. اینکه اخوان توان این را داشته باشد در کشورهای مختلف وارد فاز سیاسی شود هنوز مشخص نیست و سوال اینجاست که اگر اخوان وارد این فاز شود ماهیت خود را از دست میدهد یا خیر، این موضوع نیز هنوز مشخص نیست. اینها تردیدها و پارادوکسهایی است که درون تفکرات نوگرایی اهل سنت و اخوان وجود دارد.
یعنی فکر نمیکنید در تفکرات آقای غنوشی در سن ٧۴ سالگی یک استحاله رخ داده است؟
این استحاله نیست بلکه حرکتی است که مدتها قبل آغاز شده است و سعی میکند آن را تئوریزه هم کند. الغنوشی قصد دارد آنچه را عملی کرده است، با ادبیات خود تئوریزه کند.
یعنی خود را با شرایط همراه میکنند؟
نهتنها خود را همراه میکنند بلکه تعبیر دموکراتیک از اسلام دارند و معتقد هستند که اسلام به عنوان دین یک چیز است و جامعه اسلامی به عنوان یک جامعه سیاسی ویژگیهای خاص خود را دارد که منطقی متفاوت را به همراه خود دارد. النهضه به دنبال این است که راهکار دوم را اجرایی کنند. آنها نهتنها به دنبال حفظ پایگاه مذهبی خود هستند، بلکه کوشش میکنند وارد معادلات سیاسی شوند و منطق دموکراسی را بپذیرند.
بحث بعدی نامه غنوشی به اخوان است. در این نامه آقای غنوشی در اقدامی تاریخی تونس را بر اخوان ترجیح دادند و خود را سرباز تونس دانستند، آیا این موضوع را یک نوع تغییر نگاه نمیدانید؟
نه این گونه نیست. از حدود سال ١٩٩۵ به صورت تدریجی در داخل جریان اخوان ایدهای به نام ملی کردن جنبشهای اخوانی به وجود آمد. از همین رو رفته رفته استقلال بیشتری در داخل کشورها به جنبشهای اخوانی داده شد. یعنی این جنبشها یک نوع هماهنگی با مسائل بیرونی داشتند. این یک نوع پارادوکس در داخل اخوان بود که چگونه میشود هم اخوان به صورت شبکه جهانی باقی بماند و حساسیت به تمام جهان عرب داشته باشد و هم استقلال ملی پیدا کند؛ چیزی که در ادبیات النهضه دیده میشود، این است که در واقع النهضه آن سوی طیف را برجسته کرده است. آن هم در جهت استقلال دادن به احزاب اخوانی در درون کشورهای ملی است. گزارشی که از حال و هوای کنگره حزب وجود داشت و تاریخی نیز گزارش شد نشاندهنده همین موضوع است، قائم مقام حزب گزارهای را مطرح کرد و گفت: «التونس قبل النهضه» یعنی اینکه مصالح تونس بر مصالح حزب اولویت دارد. النهضه یک حزب مذهبی است اما در عین حال حزبی از دل تونس است. بین مصالح تونس و بیرون از تونس اگر پارادوکسی ایجاد شود النهضه اعلام میکند که در کنار تونس است، این ایده در واقع گرایش استقلال و اولویت دادن به مفهوم ملیت است. از همین رو میتوان گفت روند گسترش این جریان سابقه ٢١ ساله دارد. طیفی که به سمت استقلال دادن به جریانهای داخلی کشورها است با شخص آقای غنوشی در حال برجسته شدن است. سوال بسیار مهمی در میان جنبشهای اسلامی وجود دارد و آن هم مفهوم دولت ملی است. برای اخوان بسیار سخت بود که به این مفهوم دست پیدا کنند. این موضوع حتی در جوامع شیعی نیز با مشکل روبهرو است. در جوامع سنی این مشکل نیز بسیار بیشتر است. چون در میان آنها خلافت وجود داشت و سابقه دولت ملی نداشتند و مفهوم ملیت برای آنها ناآشنا بود. آنچه اکنون در ادبیات غنوشی در حال برجسته شدن است حفظ مذهب در کنار نهادینه کردن دولت ملی و ناسیونالیسم است. تمام تلاش غنوشی این است که راه را باز کند ولی اگرچه خود مشکل دارد ولی مسیر درستی را انتخاب کرده در صورتی که ترکیه با همین موضوع دچار مشکل شده است.
در بخش دیگری از این نامه آمده است که لحظه جدایی فرا رسیده و بیش از این نمیتوانند رفتارهای افراطی اخوان را تحمل کنند، این یک نوع برائت است، یا آن را در راستای پوستاندازی اخوان به رهبری غنوشی میدانید؟
غنوشی در حال تبدیل شدن به رهبر جناح نوگرای اخوان است. البته نکتهای که در نامه وجود دارد این است که ایشان نگفت که رابطه خود را با اخوان قطع میکند بلکه عنوان کرد که رابطه را تعلیق میکنیم. در این نامه تاکید شده که اخوان چرا باید در همه کشورها مداخله کند و اصلا اخوان چه حقی دارد در جاهای مختلف مانند سوریه مداخله کند بلکه باید بگذارد که جنبشهای داخلی به صورت ملی مسائل خود را حل کنند زیرا اخوان با دخالت خود فرآیند تولد ملیت را میشکند. غنوشی در اصل به این موضوع اعتراض میکند و به نظر میرسد، پارادوکسی را که درون اخوان ٢١ سال پیش آغاز شده به منتها علیه خود رسانده و میگوید که بالاخره باید در زمان تعارض یکی را بر دیگری اولویت داد. از همین رو غنوشی قصد دارد نگاه خود را از هیمنه وحدتگرایان خارج کند. به همین دلیل با این اقدام خود اعتراضی هم به سیاستها و اقدامات اردوغان در ترکیه انجام داده است. سمینار اخوان که در ماه آوریل در ترکیه برگزار شد با نام کنگره «سپاس از ترکیه» بود و به نوعی در این کنگره اردوغان را به عنوان لنین جهان اسلام به نمایش گذاشتند و غنوشی نیز در نامه خود به این موضوع اعتراض میکند که چنین ادعایی برای رهبری اردوغان خطاست، بنابراین احزاب اخوانی باید ادعاهای خود را در سطح ملی متوقف کنند.
شما در صحبتهای خود اشاره کرده بودید که اخوان بنا نبود یک گروه افراطی باشد، اما غنوشی اخوان را یک گروه افراطی نامید، آیا این را یک پارادوکس جدی نمیبینید؟
دقیقا این جزو پارادوکسهای اصلی در اخوان است. زیرا اخوان به سمت جریانهای دموکراتیک رفت و از قدیم جریانهای رادیکال قطبی دردرون اخوان نیز وجود دارد. این گرایش دموکراسی خواهی در اخوان اکنون به تعویق افتاده است. مناطقی مانند حما و حمص از جمله این مناطق هستند. هرآن احتمال دارد با به بن بست رسیدن مسیرهای دموکراتیک برای فعالیت اخوان، بخش رادیکال اخوان بر بخش دموکراسی خواه آن چربش پیدا کند، غنوشی در حال هشدار دادن به این موضوع است.
اما غنوشی در نامه خود اخوان را از هم جدا نمیکند، بلکه کل اخوان را به عنوان افراطی نام میبرد.
روی سخن غنوشی به سوی اخوان جهانی است و به همین دلیل به گرایشهای وحدت گرایانه در داخل اخوان هشدار میدهد. ادبیات غنوشی در این نامه بسیار دقیق است. اخوان در طول سالیان بارها پوستاندازی کرده است. هرچقدر کنگره دهم النهضه را مشاهده میکنید که حال و هوای ناسیونالیسم آن بالا بود، نشان میدهد که این طیف در داخل اخوان در حال رشد است ولی این موضوع درشبکه جهانی اخوان یکسان نیست. هنوز درون اخوان گرایشهای وحدت گرایانه وجود دارد و غنوشی به آن حمله میکند که بسیار هم سنجیده بود.
شما در جایی گفته بودید که دهه دوم قرن٢١ میتواند عصر حضور اخوان در خاورمیانه باشد اما الان فکر نمیکنید اخوان در ضعیفترین حالت خود در خاورمیانه به سر میبرد؟
یک توضیحی را باید بدهم که بسیار مهم است. جهان اسلام چارهای جز این ندارد که یا باید راه دموکراسیسازی را جدی بگیرد یا بحران رادیکالیزم در منطقه ادامه خواهد داشت. انتخاب دیگری در حال حاضر وجود ندارد. به خصوص برای جهان سنی گزینه بیشتری وجود ندارد. اگر بنا باشد بخواهد به سمت دموکراسیسازی عبور کند، تنها نیروی مستعد مدیریت دموکراسیسازی در درون اهل سنت جریان اخوان به ویژه بخش نوگرای آن است. یعنی راه دیگری وجود ندارد زیرا سکولارها در جهان اسلام چندان قوی نیستند و آنچه باید رخ دهد منطق رای روی اکثریت عمل خواهد کرد و اینگونه تنها بازیگری که میتواند حامل ایدئولوژی دموکراسیسازی باشد اخوان است و گزینه دیگری وجود ندارد زیرا یکسری سلفیهای رادیکالی در جوامع سنی وجود دارند و دیگری اخوانیها هستند. اگر به بخش عاقل سلفیها هم بخواهیم نگاه کنیم مانند سلفیهای جنبش بیداری عربستان، مانند صفرالحوالی در این حالت تازه به اخوانالمسلمین نزدیک میشوند.
غیر از تونس در کجای جهان عرب و اهل سنت اخوان فعال است؟ زیرا در مصر که اخوان در بهترین شرایط خود قرار داشت و به عنوان حزب مادر از آن یاد میشد عملا از کار افتاده است.
اخوان از کار نیفتاده است. در واقع مصر یا باید مسیر مبارکیسم یا ناصریسم را ادامه دهد که سیسی عملا نماد این طیف است و سیسی توان این را ندارد که به یک تحول دموکراتیک دست پیدا کند و اگر بنا باشد تحولی دموکراتیک رخ دهد یا از سوی جنبشهای دموکراتیک سکولار است، یا از سوی مسلمانان دموکراسی خواه که اخوانیها هستند.
آیا مردم به آنها اعتماد میکنند که یکبار دیگر حکومت را در اختیار آنها قرار دهند؟
همانگونه که میدانید، اعتماد یک مساله و نهادها مساله دیگری هستند. اکنون در فضاهای دموکراتیک اعتماد مردم در طول دو یا سه سال بازمیگردد. آنچه اکنون مساله اصلی اخوان است انسداد نهادی است. یعنی آنچیزی که جلوی اخوان را گرفته فشار ارتش است و اگر ارتش اندکی فشار را کم کند اخوان میتواند فعالیت خود را بازسازی کند و آن زمان اگرچه ممکن است یک دوره رای نیاورد اما مهم این است که در ساختن فرآیند دموکراسی اخوان یکی از پایههای اصلی آن است زیرا بدون اخوان مسلمانهای دموکرات حضوری نخواهند داشت زیرا تعابیر دموکراتیک مذهبی را تنها اخوان تولید میکند.
اخوان در اوج محبوبیت خود در مصر نهایت ۵٠ درصد آرا را در اختیار داشت اکنون در افول محبوبیت خود چگونه میتواند چنین رایی کسب کند؟
در تونس هم همین اتفاق رخ داده است.
اما در تونس با یک فرآیند دموکراتیک جابهجایی قدرت صورت گرفت و زیر یک خفقان نظامی قرار نداشت.
فضا اگر در مصر باز شود، بازی سیاسی در مصر بر دوش جوانان سکولار و اخوان المسلمین قرار میگیرد. ادبیات دموکرات یا باید ورژن مذهبی داشته باشد یا سکولار؛ ورژن مذهبی نیز مربوط به اخوان است. از همین رو ممکن است در یک رایگیری ۵٠ درصد را به دست بیاورد و در انتخابات بعدی این محبوبیت کاهش پیدا کند و در انتخابات دیگر افزایش پیدا میکند اما این موضوع مهم نیست، مهم این است که با فرض ضرورت عبور به دموکراسی در کشورهای عربی، اخوان شرط لازم است.
یعنی هیچ راهی به جز اخوان برای رسیدن به دموکراسی در جهان عرب نمیبینید؟
نه، هیچ راهی وجود ندارد زیرا در جهان سنی، هیچ گروهی وجود ندارد که بتواند برای مسلمانها ادبیات دموکراتیک تولید کرده و این ادبیات را توجیه مذهبی کند. اکنون ما با یک ضرورت و ندرت مواجه هستیم.
اخوان در مصر و تونس تا حدودی قدرتمند هستند، اما در کشوری مانند لیبی، سوریه، اردن و حتی عربستان چه جایگاهی دارند که فرآیند دموکراسیسازی را ایجاد کنند؟
در عربستان اخوان از قدیم سرکوب شده است و سعی میکردند که از درون سلفیسم عربستان یک جنبش مشایخ الصحوه (بیداری) به وجود آید. اصطلاحا به آنها اخوان السلفیین گفته میشد به این مفهوم که عربستان به دنبال تولید یک جنبش نسبتا عقلانیتر در داخل وهابیسم بود. عربستان اما در این زمینه استعداد ندارد و بسیار زود است که این کشور به سمت دموکراسی قدم بردارد. ولی به طور مثال جنبش اصلاح یمن جنبشی بسیار قوی است. اگر اندکی فضای یمن برای دموکراسی ایجاد شود، جنبش اصلاح یمن میتواند تبدیل به یک بازیگر بزرگ سیاسی در این کشور شود و حتی از حوثیها نیز پیشی بگیرند. فقط باید سوریه را استثنا قرار داد. این کشور به دلیل سرکوبهای حافظ اسد در سالهای ١٩٨٢و١٩٨۶ جنبش اخوان در این کشور چندان به سمت دموکراسیسازی سوق پیدا نکرد. جنبش اخوان در سوریه به دلیل سرکوبها و درگیریهایی که وجود داشت و اجازه مشارکت در قدرت را پیدا نکرد همواره رادیکال باقی ماند و موضع افراطی را در پیش گرفت اما در سایر کشورها وضعیت اینگونه نیست. بطور مثال در اردن اگر اندکی فضا ایجاد شود، حزب «عمل» از جایگاه قوی برخوردار است و پتانسیل هدایت دموکراسی را دارد یعنی اگر کشورهای اسلامی را مشاهده کنید، الجزایر، مراکش، مصر، یمن، تونس، ترکیه و اردن اخوان بسیار قوی است و تنها موتور بالقوه و احتمالا بالفعل برای هدایت دموکراسی است. برای دموکراسی سه شرط وجود دارد و اگر سه شرط در یکجا جمع شوند فرآیند آن نیز شکل میگیرد. نخست اینکه فکر دموکراتیک وجود داشته باشد، دوم نهادهای دموکراتیک و در آخر نیز حاملان دموکراسی باید وجود داشته باشد. درون اهل سنت تنها جایی که فکر دموکراسی وجود دارد در اخوان است و اینها میتوانند حامل دموکراسی باشند اما مشکل نهادی دارند که دولت اجازه حضور آنها در صحنه سیاسی را نمیدهند اما اگر این فضا ایجاد شود سریعترین جریانی که میتواند خود را با دموکراسی همساز کند اخوان است در غیر این صورت جانشینی ندارد.
شما در ابتدای جریان بهار عربی سخنرانی در خصوص شبکهای بودن اخوان داشتید، بعد از گذشت پنج سال از آن دوران و سالها سرکوب این شبکه کماکان فعال است؟
به نظرم این شبکه کماکان فعال است. در واقع آنچه مهم است اخوان خود را از یک سیستم هرمی به سمت یک جریان شبکهای به عنوان اخوان جهانی تغییر مسیر داده است. تاکید غنوشی در حال حاضر این است که شبکه به سمت استقلال جریانهای ملی سوق پیدا کند. مجموعه نشست ترکیه نشاندهنده همین موضوع بود.
شما به ترکیه اشاره کردید، اکنون ترکیه با مشکلات فراوانی مواجه است و اگر ترکیه را به عنوان رهبر اخوان ببینیم، ترکیه و شخص اردوغان در جایگاهی قرار دارد که این جریان را هدایت کند؟
مسالهای که میفرمایید درست است اما بحث بر سر ممکنات است. اگر دموکراسی را شبیه یک غذا در نظر بگیریم برای تهیه آن به مواد اولیه نیاز داریم. آنچه در جهان اسلام نگاه میکنیم، اهل سنت یا به سمت دموکراسی نخواهد رفت یا اگر بخواهد به این سمت برود ابزارها همان اخوانیها هستند. خیلی از کشورها و خیلی از افراد ممکن است سرنوشتی مانند مصر یا شخص مرسی پیدا کنند اما بحث سر این است که اینها تنها حاملان منحصر به فرد دموکراسی هستند. اگر مصر در غلتک دموکراسی قرار بگیرد مجبور است که زندانهای خود را باز کند و جریانهای اسلامی از زندان خارج شوند، در این بین ممکن است که افراد خارج شده به سمت رادیکالیسم سوق پیدا کنند یا به سمت تفکرات افرادی مانند غنوشی پیش بروند. به نظر میرسد که روایت غنوشی توان تقویت بیشتری دارد و نظامی جهانی نیز آن را میپذیرد.
اگر آقای اردوغان در ترکیه شکست بخورد، که البته از نظر فکری این اتفاق رخ داده و دیگر کسی به عنوان الگوی موفق به ترکیه نگاه نمیکند و شخص اردوغان به سمت دیکتاتوری پیش رفته است اما فکر نمیکنید حضور اخوان دیکتاتوری مانند اردوغان را به وجود بیاورد و حتی مرسی نیز اگر بیشتر حکومت میکرد مانند یک دیکتاتوری دیگر میشد؟
بله، ممکن است. بحث اینجاست که ترکیه دیگر به سمت آتاتورکیسم نخواهد رفت. هر اتفاقی که رخ دهد رای در ترکیه همگانی شده است. اگر هم حزب عدالت و توسعه شکست بخورد، دو راه بیشتر وجود ندارد، یا اینکه روایت دموکراتیکتر اسلامگرایان بالا خواهند آمد که اخوان آنها را در ترکیه نگه داشته است یا اینکه اتفاقی مانند سوریه در ترکیه نیز رخ میدهد. ترسی که غنوشی در نامه خود به اخوانیها نیز اشاره کرده بود همین موضوع است. البته اکنون بحث سر این نیست که نیروهای اخوانی مستعد ایجاد یک دیکتاتوری اسلامی هستند بلکه اکنون بحث اینجاست که تنها امکانی وجود داشته باشد از سوی اخوان خواهد بود و اهل سنت نیروی دموکراتیک دیگری ندارد.
منبع: اعتماد
طولانی بود نخوندمم فقط فونتش بده .
با سلام