آیندهپژوهی و پیشگوییهای آخرالزمانی ادیان
مهراب صادق نیا: در این دهههای اخیر مطالعات در زمینه موعود و فرجامشناسی در اسلام رو به افزایش است. تأسیس مؤسسههای در پیوند با مهدویت و آیندهشناسی دینی نشانهای از رشد و سازمانیافتگی این مطالعات است.تبدیل موضوعی که قرنهای متمادی کنشگران اجتماعی بر اساس باورهای عمیق دینی با آن پیوندی عاطفی و اعتقادی داشتند به موضوعی برای مطالعه، رخدادی است که فارغ از خوب یا بد بودن، با شیبی تند در حال اتفاق افتادن است. تا همین چند سال پیش مهمترین کتابها در زمینه مهدویت، کتابهایی در زمینه ملاقات با امام زمان بود که به صورت جسته و گریخته رویاها و نیز ادعاهای ملاقات با امام زمان(عج) را منتشر میساخت؛ اما امروزه این مؤسسات در تلاشند تا آثار و نوشتههای علمی تازهای را در این حوزه پدید آورند و نیز مباحث جدیدی را به ادبیات موضوع بیفزایند. البته در مسیحیت این اتفاق بسیار زودتر افتاده است. الاهیات امید[1] و نیز دایرهالمعارفهای هزارهگرایی و مسیحاشناسی نتیجه همین اتفاق است. با این حال، بد نیست هر از چندی به این مسیر که پرشتاب در حال گذار است نگاهی بیفکنیم و آن را ارزیابی کنیم.
یکی از موضوعاتی که این سالها گروهی از پژوهشگران با جدیّت تمام در تلاشند تا زلفش را به مهدویتپژوهی گره بزنند، آیندهپژوهی است.[2] این پژوهشگران با حرارت خاصی میکوشند تا از مهدویت خوانشی بر پایه علم آیندهپژوهی ارایه دهند و یا گاهی پیشگوییهای آخرالزمانی اسلام را که عمدتاً در سنت روایی ما آمده است، نوعی آیندهپژوهی بدانند. این کوتهنوشته بنا دارد دو ادعا را در این زمینه درمیان بگذارد: نخست آیندهپژوهی (آنگونه که علوم تجربی امروز معرفی میکنند) و پیشگوییهای ادیان و از جمله اسلام درباره آینده از نظر روششناختی آنقدر تفاوت وجود دارد که نمیتوان این دو را با هم یکی دانست. و دوم تبدیل پیشگوییهای دینی به آیندهپژوهی(اگر ممکن باشد که از نظر نویسنده این سطور ممکن نیست)، مصداق روشنی از تبدیل تبیینهای دینی به تبیینهای غیردینی است.
تمایز روشی آیندهپژوهی با پیشگوییهای آخرالزمانی
در یک تعریف ساده آیندهپژوهی و یا آینده شناسی[3] مشتمل بر مجموعه تلاشهایی است که بااستفاده از تجزیه و تحلیل منابع، الگوها و عوامل تغییر و یا ثبات، به تجسم آیندههای بالقوه و برنامهریزی برای آنها میپردازد. آیندهپژوهی منعکس میکند که چگونه از دل تغییرات (یا تغییر نکردن امروز واقعیت فردا تولد مییابد. به طور کلی گاه آن را شاخهای از علوم اجتماعی میدانند؛ آنگونه که تاریخ مطالعه گذشته است آیندهپژوهی مطالعه آینده بر اساس تجربههای موجود است.[4] آنچه در این تعریف و دیگر تعاریف از آیندهپژوهی بر آن تکیه میشود، تأکید بر تجربه و واقعیت موجود است. یعنی کشف آیندههای محتمل بر اساس تجربهها و یافتههای تجربی موجود. به این معنا که پژوهشگران این عرصه تلاش دارند با کنار هم گذاشتن تجربیات موجود به تصویر آینده و پیشبینی آن بپردازند و آیندههای محتمل را بیان کنند. این خصلت از آیندهپژوهی ماهیت و قوام اصلی آن درشمار است؛ زیرا آیندهپژوهی به مثابه حوزهای نو از علوم تجربی[5] در شمار است؛ علومی که مدعی هستند تنها یافتههای مستند به تجربه را میتوان علم نامید.
این در حالی است که پیشگوییهای آخرالزمانی ادیان بیان رخدادهایی است که در آیندههای دور یا نزدیک اتفاق خواهد افتاد. این اتفاقات فارغ از جریان واقعیت موجود است و منبعِ تصویر ارایه شده از آینده، نصوص دینی است و نه عقل(به مثابه یک منبع) و یا تجربههای موجود. اساساً وجه دینی بودن این پیشگوییها الزام میکند که آنها به سنت روایی و متن مقدس مبتنی باشند و از آنها به دست آمده باشند. شاید تجربه موجود به هیچ وجه از آیندهای که ادیان میگویند حکایت نکند و آن را نوید ندهد، اما منبع تصویری که ادیان ارایه میدهند الهام الهی است و در شمار باورداشتهای پیروان ادیان. در حقیقت تفاوت عمده میان آیندهپژوهی به مثابه یک علم در شمار علوم تجربی با پیشگوییهای ادیان در اینجاست که یکی بر تجربه تکیه دارد و دیگری بر الهام. از این نظر آیندهپژوهی زیرمجموعه علم است(به معنای علم تجربی) و بررسی پیشگوییهای آخرالزمانی بخشی از علم کلام و یا الاهیات تلقی میشود. بر این اساس آیندهپژوهی را نوعی پیشبینی میدانند و تصویر آینده را در نصوص دینی پیشگویی میخوانند. پیشبینی بر یافتههای تجربی و مشاهده وضعیتهای پایدار و ناپایدار گذشته و الان مبتنی است، در حالی که پیشگویی(در اینجا) به الهام تعبیر میشود.
علمیسازی و تقدسزدایی از تصاویر دینی آینده
این سالها تلاش نمایانی صورت میگیرد تا برای معقول نشان دادن آموزههای دینی آنها را به ادبیات علم نزدیک کنند. تلاش برای تبدیل پیشگوییهای دین به آیندهپژوهی به مثابه علم، یکی از همین رویّههاست. فعالان این عرصه اگر چه ادعای خود را به روشنی در جایی مکتوب نکردهاند که بتوان آن را به محک ارزیابی گذاشت در عمل کوشش دارند که بگویند آنچه نصوص دینی درباره آینده میگویند میتواند عنوان آیندهپژوهی به خود بگیرد. فارغ از اینکه این امر شدنی باشد یا نه، به گمان نویسنده این اتفاق نمونه آشکاری از عرفیسازی آموزههای دینی است. وقتی پیشگوییهای دین که منبعی الهامی و وحیانی دارند، به علمی که ادعای تجربهگرایی دارد میل میکند در حقیقت دارد از خصلت قدسیت خویش فاصله گرفته و خود را به منطق عرفی علم میسپارد.
مراد نویسنده از عرفی سازی عبارت است از تبدیل تبیینهای دینی به تبیینهای غیردینی. برای اینکه بتوان آشکارتر سخن گفت، بهتر است از اینجا شروع کنیم: فارغ از دیدگاههای فراوانی که در این زمینه هست، یک گزاره زمانی دینی تلقی میشود که محمول آن گزاره از متون دینی به دست آمده باشد.برای مثال گزاره «الف از ب بزرگتر است» وقتی دینی است که بزگتر بودن الف مستند به نصوص دینی باشد. حال اگر این مسئله از عقل به دست آمده باشد و یا از علم تجربی و یا هر جای دیگری دیگر نمیتوان آن گزاره را دینی خواند. بر اساس این منطق، گزاره «حکومت صالحان بر زمین اقامه خواهد شد» که در شمار پیشگوییهای قرآن کریم نسبت به آینده است، یک گزاره کاملاً دینی است. اگر کسی بکوشد که این گزاره را به علم تجربی تبدیل کرده و بگوید این گزاره در قلمرو آیندهپژوهی میگنجد، به صورت طبیعی مدعی شده است که ماهیت این گزاره به غیردینی بودن تغییر داده است. از این منظر است که تلاش برای تبدیل مباحث در پیوند با وعدههای تخلفناپذیر ادیان که به صورت طبیعی در دانش تفسیر و حدیث جای میگیرند به علمی به نام آیندهپژوهی میتواند مصداق روشنی از تبدیل علم دین (یا معرفت دینی) به معرفت غیر دینی باشد.
[1] . Hope Theology
[2] . Futures studies
[3] . Futurology
[4] . Foules, J. ed. Handbook of Futures Research. Westoprt. Conn: Green Wood Press, 1998.
[5] . Sciences
منبع: دین آنلاین