زندگی، ترجمه روشن خاک است در آیینه عشق
حسین پورفرج: زندگی موفق و وفادارانه چندان هم که نشان میدهد دور از دسترس و دستنیافتنی نیست. رسیدن به خوشبختی به همان اندازه که رویایی به نظر میآید، محصل نیز میتواند باشد و میتوان آن را دریافت. در اینجا نگارنده قصد دارد تأملات خود در این زمینه را با خوانندگان این نوشتار در میان بگذارد و از سویی نظر ایشان را نیز در اینباره جویا شود؛ تأملاتی که در این جا میآید تماماً برخاسته از تجاب نگارنده در حین زندگی خصوصی خویش و عَرَضاً برخاسته از نمونههای مشاهده شده در کلاسهای مشاوره خانواده است.
***
زندگی، ترجمه روشن خاک است در آیینه عشق؛
هشت اصل اساسی در تشکیل و با نشاط سازی زندگی زناشویی
| حسین پورفرج |
زندگی موفق و وفادارانه چندان هم که نشان میدهد دور از دسترس و دستنیافتنی نیست. رسیدن به خوشبختی به همان اندازه که رویایی به نظر میآید، محصل نیز میتواند باشد و میتوان آن را دریافت. در اینجا نگارنده قصد دارد تأملات خود در این زمینه را با خوانندگان این نوشتار در میان بگذارد و از سویی نظر ایشان را نیز در اینباره جویا شود؛ تأملاتی که در این جا میآید تماماً برخاسته از تجاب نگارنده در حین زندگی خصوصی خویش و عَرَضاً برخاسته از نمونههای مشاهده شده در کلاسهای مشاوره خانواده است و لذا اینگونه بیان میگردد:
1- اولین مسئله برای حصول به یک زندگیِ موفق و به تعبیر ما «زندگی سبز»، همانا پایبندی به اصلی است تحت این عبارت: لازمۀ تشکیل و پویایی زندگی تعهد است نه تأهل. باری، به عقیده ما تأهل تنها خصیصۀ قانونمندسازی یک رابطه زناشویی و تنها شرط عرفی برای استقرار پیوندی ظاهراً دوطرفه تمناشده است، و این درحالیاست که تعهد دقیقاً خصیصهای برتر، و البته شرط اخلاقی هم استقرار و هم تعالی یک زندگی زناشوییاست. در عقید ما تأهل به تنهایی صرفاً میتواند تشکیل یک پیوند زناشویی را به تحقق برساند و لذا این تعهد است که میتواند همان پیوند زناشویی را پویا؛ یعنی: عاشقانه و مسئولانه و با نشاط نماید. باری، تأهل تنها به ازدواج جنبه قانونی میدهد، امّا آنچه ازدواج را ازدواج میکند، تعهد است و نه چیز دیگر. بقا و پویایی زندگی زناشویی به این است که در این پیوند دو طرف رابطه زندگی خود را براساس نه مُهر قانونی؛ بلکه براساس مِهر قلبی سامان دهند و از این طریق نهادی موفق و بالنده را به وجود آورد. و هکذا و هکذا. بنابراین، در زندگی متعهدانه اثری از خیانت، نفاق و یا هر بداخلاقی مذموم دیگری به چشم نمیخورد و در این زندگی همه چیز رنگِ نشاط و سرسبزی و موفیقت دارد. رنگِ چنین دارد که به قول سهراب:
زندگی، وزن نگاهیاست که در خاطرهها میماند...زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم؛ زندگی زمزمه پاک حیات است، میان دو سکوت؛ زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست؛ لحظه آمدن و رفتن ما، تنهاییست؛ من دلم میخواهد قدر این خاطره را دریابیم.
2- امّا نکته دوم: همۀ شما این کلام را شنیدهاید که: "ایمان تضمینکنندۀ بقای زندگیاست و میتواند پیوند زناشویی را به مقصد و مقصود برساند." ولی آیا تا کنون به تعداد مومنانی که زندگیِ ناموفق داشتهاند نیز فکر کردهاید؟! و آیا تا کنون از خود پرسیدهاید که چرا چنین است؟! باری، شاید همۀ شما فرد (یا افرادی) را بشناسید که در عین زیست مومنانه زندگی زناشویی ناپختهای را تجربه کرده باشند و لذا با وجود پایبندی به آیینی ویژه از این موهبت اکتسابی بیبهره بمانند. به اعتقاد ما همین شواهد عینی گویای نتیجهایاست که ما آن را اینگونه صورتبندی میکنیم: ایمان عامل تضمین زندگی نیست، بلکه عامل تزیین زندگیاست. باری، طبق عقیده ما ایمان و یا پایبندی به اعتقاداتی الوهی تنها میتواند به زندگیای که از قبل روا و پایا بوده است، زینتی بخصوص و البته آسمانی عطا کند و لذا زندگی زوجین را اگر زیباست، زیباتر و اگر رعناست، رعناتر نماید. باری، آنچه زندگی زناشویی را برجا و بجا میسازد صرف خصیصۀ ایمان__ به عنوان عامل ضمانتکننده__ نیست و از این طریق مشهود نمیشود. چه، طبق عقیده ما میتوان زندگیِ(های) غیرمؤمنانه موفقی را یافت که در آن اثری از ایمان و یا اعتقاد به منبعی قدسی به چشم نمیخورد، و در عین حال، زندگی(های) مومنانۀ ناموفقی را هم دید که در آن اثری از عشق و وفا احساس نمیگردد و همه چیز در آن وارونه است. و هکذا و هکذا.
3- حال نوبت به عامل سوم میرسد. ما این عامل را اینگونه برمیشمریم: زندگی(زناشویی) صحنۀ یکتایِ زندگی کردن ما است، نه بازی کردن ما. باری، طبق نظر ما، ما تشکیل زندگی میدهیم که با یکدیگر زندگی کنیم نه برای یکدگیر بازیگری. ما زندگی را صحنه دراندازی و سازندگی خودِ واقعی خود میدانیم و نه عرصه افشاء و اشاعه خودِ کاذب و ساختگی خود. در نگاه ما خانه و خانواده زمانی متعالی میشود که دو طرف رابطه هیچکدام برای یکدیگر به ارائه من مطلوب __و البته خیالی__ از خود نپردازد و لذا خود را آنگونه که هست به تصور بکشد. آنگونه که بشود آن را در جریان زندگی بالغ و بالغتر نمود و این دو من واقعی و ملموس را در رابطه با یکدیگر خوانا و تواناتر گرداند.
4- امّا عامل چهارم برآیند عامل سوم است. به این جمله __که ممکن است عجیب به نظر برسد؛__ بنگرید: یکی از عوامل اصلی بقا و پویایی یک زندگی اختلاف عقیده است. باری، نگارنده این سطور به شدت معتقد است که میزان استانداردی از دعوا و کش و مکش "نه تنها مایۀ از همپاشیدگی بنیان خانواده نمیشود؛" بلکه به نشاط و احیایِ آن کمکی شایان مینماید. میزان استانداری از اختلاف عقیده میتواند نشانگر هم سلامت روانی زوجین و هم ظهور منِ واقعی ایشان در این نهاد ویژه باشد و لذا از پس آن اتفاقاتی خوشایند را به ارمغان بیآورد. باری، با ارجاع این اصل به اصل سوم در مییابیم که زندگی بدون بحث و دعوا زندگی بازیگرانۀ دروغین است و چندان صحت و مداومت ندارد. به نظر ما زندگی حائز دعوا زندگیِ__نه بازیگرانه و نه خیالی،__ بلکه زندگی حقیقی و برخاسته از منهای واقعی و قابل احساس است و هکذا اینگونه به منصۀ ظهور میرسد.
حال خوب است این جمله روانشناس هانس سلیه را که: «زندگی انسانی بدون استرس اصلاً زندگی نیست»، اینگونه طبق مراد خود بازنویسی کنیم: "زندگی زناشویی بدون دعوا اصلاً زندگی نیست، و اصلاً نوعی بازیگریاست." باری، ما هم همانند روانشناس وینچ معتقدیم که «آدمیان از هر لحاظی یکسان شوند، از لحاظ فکری یکسان نمیشوند»، و این قضیه زوجین جوان را نیز دربرمیگیرد. چنان در بر که (به زبان ساده) دعوا و اختلاف عقیده جزو جدا نشدنی-ای از یک زندگی زناشویی تصور میشود و برای آن جنبههایی کاربردی قائل میگردد. و حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
5- اکنون به عامل پنجم، عامل برآمده از دل عامل چهارم میرسیم: حریم خصوصی. این عامل را میتوان اینگونه صورتبندی کرد: حریم خصوصی پساازدواج نیز حریم خصوصی است. باری، بگذارید بیپرده بگوییم که رعایت حریم خصوصی قبل و پس از ازدواج هیچ تغییری نمیکند و همچنان حریم خصوصی به معنای مرزی که من را برای من نگه میدارد و من را از غیرمن جدا میسازد؛ باقی میماند. خطای بزرگ در میان زوجین و حتی عموم آدمیان این است که معتقدند پس از ازدواج هیچ حریم خصوصیای "برای فرد به مثابه یک انسان" بجا نمیماند و لذا حریم مذکور میباید در حریم خصوصیِ خانواده حل و مخلوط شود. امری که همانا ما با آن کاملاً مخالفیم و با آن برسر مهر نیستیم. باری، ما برآنیم که پس از از دواج نیز حریم خصوصی فرد حریم خصوصی معناداریاست و میباید برای آن در دل خانواده و حریم خصوصی آن فضا و جایگاه مشخصی قائل شد. میباید این فضای انفرادی را در حد و اندازه خود تعریف و بازیابی نمود و آن را به بهانه زندگی مشترک فرونکاست. و لذا آن را قربانی زندگی تازهرسته نکرد و از آن دست نکشید.
6- ششمین عامل مهمترین عامل مورد نظر نگارنده این سطور است. این عامل را اینگونه میتوان بیان داشت: زندگی را بر پایه رابطۀ دوستی برپا کنیم و نه بر پایه رابطه زن و شوهری. حال به این توضیح مختصر بنگرید: همه شما حتماً رازها یا نگفتههایی در سینه دارید که شاید نتوانید آنها را برای هر کسی بازگو کنید و یا آن را با هر بنی بشری در میان بگذارید؛ امّا حقیقتاً شما نیز حرف مرا تصدیق میکنید که گفتن این نگفتهها برای یک دوست به همان اندازه آسان است که گفتن آن حتّی برای پدر و مادر سخت به نظر میرسد. باری، آدمی میتوان حرفها و دغدغههای نهان خویش را به آسانی با یک دوست __البته آنهم دوستی شفیق و همدل__ درمیان بگذارد و به او آنچه را که به نزدیکترین اقوام و خویشان خود نیز نمیگوید، بگوید. در این حالت فرد با دیگری وارد رابطهای مثبت، همدلانه و شورانگیز میشود و او را به فضای مهیج خود دعوت میکند. او را یار و یاریگر در نظر میگیرد و برای او اهمیت قائل میشود. و لذا درختِ دوستی را مینشاند و کام دل را به بار میآورد، چه به قول حافظ:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
حال تصور کنید که دوست شفیق زندگیِ شما __نه همکلاسی دانشگاه و یا همسایه محل زندگی؛__ بلکه همسر خانۀ شما و زوج زندگی شماست، و لذا اوست که این نقش حیاتی را در کنار شما بازی میکند؛ و همچنین در نظر بگیرید که شما هم همین نقش حیاتی را برای او بازی میکنید. اکنون بیایید و چاشنی عشق، وفا و محبت را نیز به این رابطه بیافزایید؛ بگویید چه میبینید؟! آیا نتیجه تصور و تصویرسازی شما چیزی غیر از یک زندگی زناشویی موفق، پر نشاط و تحسینبرانگیز است؟! و آیا چیزی غیر از تحقق خود زندگی به مثابۀ تجربهای لذیذ و تکرار ناشدنیاست؟! حقیقتاً غیر از این نیست و غیر از اینهم نخواهد بود. چه به قول فروغ:
دوستی را دوست، معنی میدهد
قهر هم با دوست، معنی میدهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است
7- حال نوبت به هفتمین عامل مورد نظر این قلم میرسد: رسیدن به فهم مشترک از تفاوتهای طبیعی یکدیگر. باری، این عامل همان عاملیاست که ما از آن تحت عنوان تفاهم یاد میکنیم و آن را بخش جداییناپذیر یک زندگی موفق و با نشاط میدانیم. در نگاه عامه به نظر تفاهم به معنای رسیدن به درک مشترک در مورد شباهتهاست؛ امّا در نگاه ما تفاهم درست برعکس، رسیدن به فهم مشترک درباره تفاوتهاست. باری، رسیدن به تفاهم به معنای آورده این امکان را فراهم میآورد که فرد در زندگی زناشویی به جای قیام علیه اختلافات طبیعی پا به وادی احترام له اختلافات طبیعی بنهد و با درک مشترک حاصلشده زندگی را به گونهای نوینتر فهم نماید و نتیجتاً به آیندۀ زندگی خوشبین و اصلاً مطئمن باشد. و هکذا و هکذا.
8- و نهایتاً آخرین عامل در تحقق یک زندگیِ موفق و پویا این است که: با رعایت حریم خصوصی فردی، حریم خصوصی خانواده را با همفکری و مشورت بسازیم، نه مردسالارانه یا زنسالارانه.
نتیجتاً به اعتقاد نگارنده مواد هشتگانه فوق در کنار یکدگیر میتواند به تحقق یک زندگی خوش، آرام و عاشقانه جامه عمل بپوشد و این نهاد مهم را از بلایایِ نوین و امروزین آن همچون ازدواج سپید، طلاق عاطفی، خود طلاق و هزاران بلیه و الم دیگر برهاند و آن را نجات دهد. باری، ما برآنیم که تشکیل خانواده دیگر بر اساس آداب و رسوم سنتی و کهن جواب نمیدهد و لذا ما میباید در این مسئله نوتر و حیاتی فکر کنیم و همانا به خاطر پایبندی به عقایدی تاریخ مصرف گذشته با سرنوشت جوانان و آیندهسازان این آب و خاک بازی ننماییم. به امید آن روز.
منبع: سایت نیلوفر